چکیده:
بوالعباس احمدبن مستضئی، ملقب به الناصرلدین الله که دوران حکومت وی از همه خلفای عباسی طولانی تر بود، در مناسبات سیاسی کوشش کرد که شوکت دیرین خلافت را همچون روزگار نخست آن بازگرداند. کشاکش ها و منازعات جانشینی میان سلاجقه از یک سو و توسعه طلبی حکومت خوارزمشاهیان و اصطکاک آنان با حکومت غوریان از سوی دیگر، فرصت طلایی را برای تحقق آرزوی خلیفه به منظور افزایش مقام خلافت به عنوان عالی ترین منصب دیپلماسی درجهان اسلام فراهم کرد. او با تشکیل زنجیر اتحاد با زنگیان و ایوبیان در مصر و شام علیه دشمنی مشترک، یعنی صلیبی ها توانست ضمن استقرار نفوذ خلافت در آن ممالک از آنان چون سد دفاعی در برابر مهاجمان صلیبی استفاده کند. در این مقاله، نویسنده کوشیده است که پس از ارزیابی حیات مذهبی و علمی الناصر، مجموعه مناسبات سیاسی او را در دوران خلافت چهل و هفت ساله اش با دودمان های شرق عالم اسلام مورد بررسی قرار دهد.
Abol Abbas Ahmad Ibn Mostafe،titular to Al-Naser Le-dine Allah ،that this age was longer than all of the Abbasian prelates، he takes a lot of effort about political relations that requisition the fore past grandeur caliphate like to the first period. The straggle succession between seljuks off and the expansionist Kharazm Shahian government and has some controversies those with Ghorian government beside ، creation the best opportunity for realize wishing prelate for raise the caliphate sinker to topic the best diplomacy position in Islamic world .He unites Zangain and Ayyobian against the joint enemy، crusades ،in the Egypt ،he can establish the caliphate in those realms and use them like an apologetic block to aggressive crusades. In the article ،writer tries ،after valuating religious and scientific life's Naser، studies his actions during his forty seven years caliphate in western Islamic realms
خلاصه ماشینی:
به دنبال اين واقعه ، سلطان تکش با کياست و رفتار مدبرانه و با تلاش فراوان ، ضمن بازپس گيري عراق عجم از قواي عباسيان در برابر توطئه هاي خليفه بغداد مقاومت ورزيد(راوندي ، ١٣٦٤: ٣٨٤- ٣٨٣/ ابن اثير،١٩٩٨: ٢٤٤، ٢٣٦-٢٣٣) و جهت گسترش قدرت و نفوذ سياسي حکومت خود با اعزام رسولاني به بغداد، خواستار همان حقوق سياسي - تاريخي سلاطين سلجوقي گرديد و از خليفه عباسي خواست که براي استقرار سلطان خوارزمي در بغداد، دارالسلطنه آنجا به منظور استقرار نماينده حکومت خوارزمي ترميم و تعميرگردد و خطبه به نام خوارزمشاه خوانده شود(ابن اثير،١٩٩٨: ٢٥٢/ ابوشامه ، ١٩٧٤: ٨).
در اين ميان ، خليفه الناصر که با ارسال رسولاني نزد سلاطين غوري در غزنه ، خواستار هجوم آنان به شهرهاي خراسان شده بود و از اين کار نتيجه اي عايدش نگشته بود، به ناچار به منظور رهايي از هجوم قواي خوارزمي به بغداد در مقابل خواسته خوارزمشاه تسليم شد و «منشور سلطنت ممالک عراق و خراسان و ترکستان » را همراه با تشريفات فاخر و صلات وافر براي سلطان خوارزمي فرستاد (جويني ،١٣٦٧: ٤٣/ ابن اثير،١٩٩٨ : ٢٦٣).
(همان : ٣٥٣) ه) الناصر و غوريان به دنبال اختلاف و دشمني ديرپائي که بين خليفه و حکومت خوارزمي وجود داشت ، الناصر در جستجوي ياوري بود تا وي را در برابر پيشروي سلاطين خوارزمشاهي در مغرب ايران و عراق ياري دهد و منظورش را در غوريان يافت و سياست خود را باغوريان بر مبناي کمک آنان به وي در برخورد با خوارزمشاهيان بنا نهاد و بدين منظور با پايه گذاران دودمان سياسي غوري ، يعني غياث الدين محمد، سلطان بزرگ در فيروزه کوه و معزالدين محمد، حکمران غزنين دست دوستي و اتحاد داد و ميان بغداد و فيروزه کوه و غزنين رسولاني رد و بدل گشت .