چکیده:
هدف اصلی این مقاله،شناخت رابطه مطلوب و رضایت بخش زناشویی است. از آن جا که شکل گیری و تداوم احساس رضایت فرد از رابطه، متاءثر از شرایط فردی و اجتماعی است،این مطالعه کوشیده است در خلال ارائه معرفی رابطه رضایت بخش نزد کنش گران، تاءثیر نگرش اخلاقی فرد و همسرش و کنش مبتنی بر آن را در فرآیند ارتباطات انسانی به تصویر درآورد. داده های گرد آوری شده که از طریق روش کیفی «نظریه مبنایی» مورد بررسی قرار گرفته اند، حاکی از آنند که در میان افراد نمونه تحقیق، جایگاه و نقشی که فرد برای خود قائل است بر فهم او از رابطه صحیح زناشویی، تاءثیری عمیق دارد. نمودهای ساده «فردیت» در میان زنان مورد بررسی مبین آن است که آنان خواهان جایگاه نه لزوما برابر، ولی موءثر در «رابطه زناشویی» هستند. زنان در پی گیری این خواسته های خود از زندگی که در میل به موءلفه هایی چون صمیمیت، محبت و تفاهم نمود می یابد، با چالش های بسیاری مواجه هستند. این مطالعه نشان می دهد که نگرش اخلاقی خودآگاه و یا ناخودآگاه در روند زندگی، گاه موجب تسهیل روابط و گاه سبب بغرنج شدن آن می گردد. در این فرآیند پیچیده، هر یک از زنان با توجه به شرایط، راهبردهای خاصی را برای قابل قبول تر کردن وضعیت ارتباطی به کار می گیرند. موفقیت و یا ناکامی زنان در کاربست این راهبردها، احساس رضایت و یا نارضایتی درونی آن ها را از رابطه با همسر در برهه های مختلف زندگی رقم می زند.
خلاصه ماشینی:
"برای توصیف و تبیین اینمسأله باید روشن شود که افراد مورد تحقیق چه تصویری از یک رابطه رضایتبخش باهمسرشان دارند و در میان مؤلفههای ذهنی که فرد از رابطه رضایتبخش در نظر دارد،تصویر وی از نقش و جایگاه"خود"در رابطه و سطح ارتباط فرد با همسر،چگونهاست؟از خلال صحبت با زنان جمعیت نمونه،نتایج ذیل در پاسخ به این مسائل درخور توجه است: الف)مؤلفههای رابطه رضایتبخش با مطالعه اظهارات و اشارات مصاحبهشوندگان درباره توقعات و انتظارات آنها ازیک رابطه مناسب با همسرانشان روشن میشود که همه زنان مورد تحقیق،تأمین برخینیازهای درونی را برای پایایی و تداوم رابطه ضروری میدانند.
مهمترین انتظارات زنانرا برای تحقق رابطه رضایتبخش زناشویی میتوان در قالب مؤلفههای ذیل طبقهبندیکرد: یکم،عملگرایی:زنان نمونه اظهار داشتهاند که برای تأمین رضایت از تعامل باهمسرانشان نیازمند آنند که توجه،محبت و احترام مورد نیاز خود را نه در برهههایخاص،که در تمام رفتارها و وقایع زندگی احساس کنند.
مهمترین سؤالی که در ارتباط با پژوهش حاضر مطرح میشود این است که آیاآنچه در حوزه رضایت زناشویی باید کشف و توصیف شود،ادراک ذهنی خود افراد ازاخلاق و ارزیابی آنان از تأثیری است که این مفهوم میتواند بر رابطه زناشویی داشتهباشد،یا کنشهایی است که با اتکا به فهم نظری میتوان آنها را اخلاقی دانست؟اینکنشها،رفتارهایی است که افراد آگاهانه آنها را اخلاقی شناسایی نمیکنند؛اما درجایجای توصیفشان از زندگی،حضوری پررنگ دارند و از دیدگاه نظری میتوانندمفاهیمی اخلاقی بهشمار آیند.
در چنین شرایطی،شمار کسانی که بتوانند شرایط بیرونی را به نحومطلوب خود هدایت کنند و یا این که به عکس،قادر باشند وضعیت موجود را با تمامناکامیها در پنهانترین زوایای ذهنشان مطلوب و پذیرفتنی بدانند،بسیار محدود است؛چنانکه در میان زنان مطالعه شده،تنها دو نمونه از برآیند همه عوامل اثرگذار پیشین،نوعی رضایت نسبی را از رابطه احساس میکردند."