خلاصه ماشینی:
"&%10309FYKG103G% 1lدر شعر بسیار بلند فردوسی شاعر از جمله گفتهاست:{Sدر عهد عمر مختصری شاعری او#هم اصطلاح پهلوی،هم پهلوانی بودS}{Sاز بعد عمر مختصر شاعری او#آن اصطلاح پهلوی چون پله وی شدS}{Sاز بعد عمر مختصر شاعری او#در بلخ و در هری[هرات]و بخارا و ختلانS}{Sدر خورد زندگانی نه آمد چکامهای#ناموس شاعرانه بدل شد به جامهایS}دربارۀ سخن شناس موشکاف معاصر تاجیک رحیمهاشم که به جای عنوان و مکافات و مرتبه گرفتنقریب بیست سال از عمر عزیز خود را در زندان استالینبه رایگان سپری کرده است،شاعر میگوید:{Sبگذرد پیرانه سرخم#نی سر آزاد و نه در بندS}{Sاز سر پستش شناسند#کوست از اهل سمرقندS}و در مثطع شعر،مکافات سزاوار این پیر سربازفرهنگ ملت را به روشنی معین کرده است:{Sتا بود فرهنگ تاجیک#نام او ماند مقررS}{Sنی در اول نی در آخر#چون گلی در بین دفترS}(برای رحیم هاشم) یک قسم بخشیههای استاد بازار صابر را مرثیههاتشکیل دادهاند.
چنان که در شعر«خودم را میبرم بر دوش خود باز»که در مرکزمضمونش،عین مساله مکت ایجادی جای دارد،درآغاز آمده است:{Sاگر استاد شاعر شاعری بود#که او را گشت در استادی رهبرS}{Sمن آن شاعر که استادی ندارم#روان شد شعر من از شیر مادرS}{Sمرا گویند اگر شخص قلمکار#به یادم میرسد نیش قلمخارS}{Sچو از پشت شکار از پشت من ریخت#نخستین مصرعم از پای خونشارS}سپس میگوید:{Sمرا این آسمان شاعر نکرده است#گرفتم از علفها بوی اشعارS}&%10310FYKG103G% 1l{Sچو برگی سبز شد،من هم شدم سبز#چو برگی سوخت،من هم سوختم زارS}انکار شاعر که استادی ندارد،شوری میان اهل نقد وادب افکند:آیا امکان دارد که بدون استاد،بدونسرپرستی حزب کمونیست،بدون غمخواریهای دولت وجامعۀ شوروی کسی از پیش خود شاعر بشود؟و بهاتفاق این را عین کور نمکی دانستند."