خلاصه ماشینی:
"در کتاب حاضر،صاحب نظر زمان خود بودن مرتبط با دانستنتاریخ و فلسفۀ ایران تلقی میگردد،و بیان میشود صرف دانستنآثار حکمای اسلامی و توانایی تدریس آنها برای فیلسوف شدن کافینیست؛بنابرآنکه فلسفه درس آینده است و کسی درس آینده رامیآموزد که با شرایط امکان امور آشنا باشد و گفت زمان را بشنودو دریابد.
9همچنین در فلسفۀ معاصر ایران،بین علم فلسفهو تفکر فلسفی تفکیکی انجام میگیرد؛به این بیان که فلسفهای کهدر کنار دیگر علوم تدریس میشوند و در پی گسترش دامنۀ معلوماتفلسفیاند،علم تخصصی و علم فلسفه معرفی شدهاند نه تفکر.
20مؤلف محترم در موضعی دیگر بیان میدارد:تفکر در دورۀ تجدد تا پایان قرن نوزدهم همواره حاضر بوده است،امااکنون فلسفه حاضر،غایب است؛حاضر است و اعتراض میکند،اماچون اعتراضش شنیده نمیشود غایب است.
24 مؤلف محترم در باب ابتنای تمدن و علم جدید بر فلسفۀ جدیدبیان میدارد:در اندیشۀ دکارت،علم جدید،تنه و شاخههای درختیاست که ریشهاش فلسفه است که با خشک شدن ریشه تنه و شاخههم خشک میگردد.
بنابراین اعتبار منطق به پذیرش پارهایقواعد فلسفی است،بنابراین با خروج از ایدۀ مطابقت فکر با خارجو حدودی که یونانیان و قرون وسطاییان در باب تصور و تصدیقو مفهوم وضع کردهاند،منطق کارایی خود را از دست میدهد،بههمین دلیل،متجددان به تدریج منطق را رها کردند؛به عنوان نمونهکانت نشان داد که منطق در اثبات قضایای مابعد الطبیعه به بنبستمیرسد و هگل،دیالکتیک را پیش آورد و ریاضیدانان منطقی راپیشنهاد کردند که دیگر مدخل علم نیست و با فلسفه نسبتی ندارد،بلکه خود یک علم،و عین تکنیک است.
مؤلف محترم در کتاب فرهنگ،خرد و آزادی(ص 250)با طرح دو گونه عقل یعنی عقل وجود و عقل آدمی،اولی را از آندنیای قدیم و دومی را مختص عالم جدید تلقی میکند و بیان میکند:عقلدر نظر فیلسوف عالم قدیم،داعیۀ آن را نداشت که به اشیا و امور نظم میدهد،بلکه مدرک موجودات بود و نظم آنها را میشناخت."