چکیده:
زیرساخت هر اثر ادبی یا هنری را مجموعه روابط معنایی پنهان و چندسویه میان عناصر مختلف سازنده آن تشکیل می دهد. این روابط در سطح اثر بعد زیبایی شناختی آن را می آفرینند، اما مفاهیم بنیادی و معانی نمادین اثر را باید در سلسله روابط پیچیده درونی آن جست وجو کرد. شاهنامه از آن جمله آثار ادبی است که ژرفای غنی و عمیق و روابط زیر ساختی پیچیده و وسیعی دارد. تنوع و تعدد عناصر سازنده این اثر آن را از زوایای گوناگون مستعد پژوهش و تحلیل می کند. این مقاله سعی دارد تا از میان عناصر مختلف به کار رفته در ساخت شاهنامه دو عنصر رنگ سراپرده و نگاره درفش را در بخشی از داستان رستم و سهراب بکاود تا با آشکار ساختن روابط پنهان میان این دو عنصر پرکاربرد شاهنامه، گوشه ای از دنیای رنگین و رازآلود این اثر را بازشناساند و نشان دهد که چه میزان از مفاهیم گوناگون و معانی گسترده آن تنها از طریق این دو عنصر منتقل شده اند
Underlying structures of literary or artistic works are shaped by implied and multilayer semantic relations among their constituents. At the surface structure، they manifest as aesthetics of the works. So، their key concepts and symbolic meanings should be sought at the layer of deep structure.
Shahnameh is a literary work having rich meaning depth، and broad underlying semantic relations. The variety and multiplicity of its constituents open it up to study from different perspectives.
Focusing on two frequent structural elements in an episode in the story of 'Rostam and Sohrab'، namely، 'the color of Sarapardeh' and 'the figure of Darafsh'، this article reveals the their implicit relations، and sheds light on one part of the colorful and mysterious world of this masterpiece، in order to show to what extent the overall meaning and the numerous concepts of the text have been conveyed through these two elements alone.
خلاصه ماشینی:
این مقاله سعی دارد تا از میان عناصر مختلـف بـه کـار رفتـه در ساخت شاهنامه دو عنصر رنگ سراپرده و نگـارة درفـش را در بخشـی از داسـتان رسـتم و سهراب بکاود تا با آشکار ساختن روابـط پنهـان میـان ایـن دو عنصـر پرکـاربرد شـاهنامه ، گوشه ای از دنیای رنگین و رازآلود این اثر را بازشناسـاند و نشـان دهـد کـه چـه میـزان از مفاهیم گوناگون و معانی گستردة آن تنها از طریق این دو عنصر منتقل شده اند.
در این پرسش و پاسخ ، تأکید فردوسی در معرفی سه دسته از شخصیت های شـاهنامه بر اساس رنگ سراپرده و نقش درفش های آنان است که با توجه به درجة اهمیتشان تنظیم شـده است : ١- شاهان ایرانی ، ٢- پهلوانان برجستة ایران همچون رستم ، گودرز و طوس، (1) ٣- دیگر پهلوانان چون فریبرز و گرازه .
رشد و نمـو هرچـه بـر روی زمین است ، که بالطبع هر کدام رنگی مخصوص به خود دارند، و همچنـین رؤیـت ایـن مجموعـة رنگین به واسطة نور خورشید، طبیعی ترین و صریح ترین ارتباط را میان این نگاره و رنگ سراپرده برقرار می سازد.
در عین حال باورهای اسطورهای مردم ایران نیز این ارتبـاط را مـی پرورانـد: بنـابر اساطیر ایرانی ، کشته شدن گاو اسطورهای (٤) به دسـت ایـزد مهـر و پیـدا آمـدن انـواع گیاهـان و چهارپایان از خون وی به یاری خورشید صورت پذیرفته است و بنابراین خورشید در این آفـرینش و باروری سهم عمدهای دارد.
ارتباط میان رستم ، رنگ سبز و نگارة اژدها با توجه به شخصیت و ویژگی های ظاهری و منش رسـتم و خصوصـیات روانشـناختی رنـگ سبز، وجوه مشترک بسیاری میان این دو می توان یافت .