چکیده:
فرقهها بهعنوان یکی از اشکال زندگی اجتماعی انسان، همواره با پیچیدگیها و رازآلودگیهای خاص خود همراه بودهاند؛ بسته بودن فضای فرقه، عدم شفافیت قلمرو فعالیت، و عقاید موجب میشود تا ناظران بیرونی، هرگز به عمق عقاید و تعالیم یک فرقه پی نبرده، دستکم اطلاعات اولیه از آراء آنان بهدست نیاورند. تنها منبع نسبتا موثق در این باب، گزارشهای جداشدگان از فرقههاست که البته آنها هم گرچه صادقانهاند، اما معمولا با معجونی حس خشم و نفرتی است که در لایههای مختلف این گزارشها نهفته است، و معمولا از بیطرفی و خلوصی که از یک گزارش علمی انتظار میرود، فاصله دارند. از سوی دیگر، دانش روانشناسی نوین، هم بهمثابه علم مطالعه رفتار و هم در مقام دانشی که در شکل سنتی خود رویکردهای فلسفی را نیز در بطن خود دارد و میتواند کمک موثری به شناخت لایههای پنهانتر و ناگفتهتر فرقهها بنماید.در کشور ما، بررسی فرقهها عموما معطوف به نقد و مطالعه فرقه از حیث کلامی و اعتقادی آنهاست و کمتر اثری از بررسی وجوه روانشناسانه پیدا و پنهان در رفتارها و مکانسیمها و آموزههای فرقهها، وجود دارد. این مقاله میکوشد تا به برخی از این ویژگیها و نقش روانشناسی در فرقهها بپردازد.
As one of the forms of man's social life، sects have always had their own complexities and mysteries. The closed atmosphere of a sect and vagueness of its domain and beliefs prevents outside observers from understanding the depth of its beliefs and teachings and provide not ample opportunity for having preliminary information on its views. The reports given by converts are the only relatively reliable resource in this regard. Even if these reports are true، they are mixed with a sense of anger and hatred hidden behind the different layers of these accounts and are distant from the neutrality which a scientific report is expected to have. On the other hand، modern psychology which studies behavior and has philosophical approaches in its traditional form greatly contributes to the acquaintance with the hidden and unspoken layers of sects. In our country، the study made about sects generally focuses on analyzing and criticizing the sects in terms of their theological and ideological aspect and little trace is found of the covert and overt aspects of behavior، mechanisms and teachings of sects in these studies. The present paper seeks to study some of these aspects and the role which psychology has sects.
خلاصه ماشینی:
"کنترل ذهن؛ هدف وسیله را توجیه میکند؛ فقط باید به رهبر فرقه صداقت نشان داد؛ دنیا به دو گروه تقسیم شده: ما و آنها؛ تمام حقیقت در فرقه است (انحصارگرایی معرفتی)؛ فقط اهل فرقه رستگارند (انحصارگرایی نجات)؛ رهبر فرقه استحقاق بهرهمندی از همه مواهب را دارد؛ خوبی یا بدی افراد، به دوری یا نزدیکی افراد به رهبر فرقه بستگی دارد؛ به گوینده بنگر نه به گفته؛ شرایط تعیینکننده همه چیز است (عدم وجود یک استراتژی دائمی در مواجهه با امور)؛ تحت هر شرایطی دیگران مقصرند، نه رهبر فرقه؛ تشویق برای یک نفر، تنبیه برای همه (نوعی سیستم نظامی حاکم بر فرقهها)؛ همواره نزدیکترین افراد در معرض بیشترین خطراتند؛ همه خائنند، مگر خلاف آن ثابت شود (نگاه امنیتی به همه)؛ همه یا هیچ؛ عدم هویت مستقل فردی (یا من یا فرقه، در مقابل هم من، هم گروه)؛ همه برای یک نفر؛ راززدایی از عالم (تقلیل مفاهیم متعالی به مصادیق جزیی)؛ مسئلهزدایی از ذهن پرسشگر (حل کردن کاذب مسائل اساسی در ذهن اعضا)؛ شک در آرمانهای رهبر فرقه کفر است؛ و نگاه ابزاری به انسان.
فرقهها از روشهای روانشناختی گوناگونی برای نفوذ در شخصیت افراد و بهرهبرداری از آنها استفاده میکنند؛ یکی از این روشها که در روانشناسی اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد، موسوم به روش «جای پا باز کردن» (کریمی، 1390، ص 140) است."