چکیده:
عمر انسان گوهری گران بهاست که همچون هر سرمایه دیگری به قانون ، مدیریت و برنامه ریزی خاص خود نیاز دارد. سعادت و شقاوت انسان در دنیا و آخرت به نحوه بهره گیری از عمر بستگی دارد. امـروزه عنصـر اصـلی توسـعه در جوامـع ، "نیـروی انسانی " یعنی طول و عرض عمر انسان هاست که درة التاج ثروت ها شمرده می شود. اسلام ، به عنوان دینی کامل و مترقی ، عمر را گنجینه ای ارزشمند می داند که آدمی در برابر آن مسئول است . بنابراین ، علاوه بر تاکید بـر ارزش آن ، دربـاره چگـونگی هدف گذاری ، بهره گیری و برنامه ریزی (مدیریت زمان ) و نیز آفات و آسیب هـای آن رهنمودهایی دارد. این پژوهش بر آن است تا با بررسی متون دینی ، جایگاه عمـر و مهم ترین مولفه های استفاده بهینه از آن را تبیین کنـد. قـرآن و روایـات ، بـالاترین سود انسان را مصرف عمر در راه خدا، خدمت به خلق ، همراه بـا معرفـت ، ایمـان و عمل صالح و خالصانه دانسته ، بـدترین ضـررها را غفلـت و اتـلاف وقـت در امـور بی ارزش یا کم ارزش می شمارد. بنابراین ، قبل از اصلاح الگوی مصـرف و مـدیریت در امور مال و ثروت ، باید در پی اصلاح روش ها و شاخص های مصرف عمر باشـیم تا فرآیند تولید و مصرف اقتصادی نیز موثر افتد.
خلاصه ماشینی:
(عطـار نیشـابوری ، ١٣٧٢، ص٤٤٤) اگرچـه فرصـت عمـر انسـان تشـبیه بـه طلا و گوهر و سرمایه شده اسـت ، یـک تفـاوت اساسـی بـین سـرمایه و ثـروت عمـر بـا سـایر ثروت ها و سـرمایه هـای مـادی وجـود دارد و آن اینکـه اگـر بـر اثـر اهمـال کـاری و غفلـت یـا اشتباه ، تمام یا بخشی از ثروت و مال انسـان از بـین بـرود، بـا همـت و تـلاش و رفـع نـواقص و اشتباهات ، امکان اعاده و بـه دسـت آوردن دوبـاره سـرمایه و ثـروت وجـود دارد؛ امـا اگـر بـه هـر دلیلـی عمـر انسـان بـه بطالـت و بیهـودگی صـرف شـود و لحظـه لحظـه زنـدگی او تلـف شود، هرچند در مقطعی از عمر به خـود آیـد و هشـیار گـردد، امکـان اعـاده و برگشـت عمـر از دست رفته نیست و هرگز دوبـاره بـه دسـت نمی آیـد و جبـران آن در عمـر بـاقی مانـده اگرچـه محـال نیسـت ولـی خیلـی بعیـد و سـخت اسـت ، بـه ایـن تمـایز و تفـاوت مهـم در متـون و آموزه های اسلامی بسیار اشاره شده است که به چند نمونه بسنده می شود: قـرآن کـریم از زبـان گرفتـاران عـذاب الاهـی در آخـرت چنـین هشـدار می دهـد کـه فرصـت زندگی پایـان یافتـه و امکـان اعـاده آن نیسـت : «و هـم یصـطرحون فیهـا ربنـا اخرجنـا نعمـل صالحا غیر الذی کناه نعمل اولـم نعمـرکم مـا یتـذکر فیـه مـن تـذکر و جـاءکم النـذیر فـذوقوا فمـا لظـالمین مـن نصـیر» (فـاطر: ٣٧)؛ و از درون آتـش فریـاد زننـد ای پروردگـار مـا، مـا را بیــرون آر تــا کارهــایی شایســته کنــیم ، غیــر از آنچــه می کــردیم (جــواب داده می شــود) آیــا آن قدر شما را "عمر" نداده بـودیم کـه پندگیرنـدگان پنـد گیرنـد؟ و شـما را بـیم دهنـده بـیم داد.