خلاصة:
مولوی برخلاف برخی عارفان که از سر بی مهری به عقل می نگرند، در آثار خود به ویژه در مثنوی معنوی با اهتمامی ویژه به عقل نگریسته است. او تمام گونه ها و اطلاقات عقل و زوایای آن را بررسی کرده است. از این رو گاه به نکوهش و گاه به ستایش عقل پرداخته است. وی در مواردی مقام راهبری را به عقل سپرده و بیان می کند که کدام گونه عقل است که آدمی را به مقصد می رساند وکدام گونه آن آدمی را از رسیدن به هدف باز می دارد. از آنجا که به نظر مولوی، عقل های جزوی، معاش وهم و خیال اند، به نکوهش آن می پردازد و معتقد است که این عقول نمی توانند راهبر انسان باشند ولی از دیگرسو، عقل های کل، کلی را به عنوان عقولی راهگشا معرفی می کند و اظهار می دارد که این عقل ها هستند که می توانند سرانجام انسان را به سر منزل مقصود برسانند. هدف اصلی این نوشتار آن است که مسئله عقل وجایگاه آن را از دیدگاه مولوی به روش تحلیلی و با استفاده از آثار وی مورد کند وکاو قرار دهد.
ملخص الجهاز:
بنابراين ،به نظرعارفان تنها راه علاج رذايل نفساني ، تهذيب نفس است و درجدال پيوسته ميان عقل ونفس رهايي ازدام هردوي آن ها وگام نهادن در وادي عشق است که مي تواند عقل را از چنگال هوي وهوس برهاند ونفس را مغلوب خود کند يا آن را ازچنگال حرص وطمع آزاد سازد.
مولانا مي گويد: معمولاًعقل جزوي به اين آساني راه به سراپردة غيب نمي يابد واگر تقاضا وطلب سالک به تکراروازطريق گوناگون صورت نگيرد، عقل جزوي ازعقل کلي برخورداروبه بيان اسرار،گويانمي شود(شرح مثنوي ،دفتراول ،ص ۲۳۱) چون تقاضا وطلب مکررومتوالي شد، عقل جزوي نيزخواست ها وخواهش ها را پيش مي گيرد و از همان زمان که از عقل کلي مدد گرفت ، موج درياي عقل کلي به عقل جزوي مي رسد و معارف و حقايق و اسرار از درياي بيکران عقل کلي به ساحل عقل جزوي سرازير مي شود و تالاب عقل جزوي به درياي عقل کلي مي پيوندد(رياحي ، ص ۷).
اين نجوم وطب وحي انبياست عقل وحس راسوي بي سوره کجاست ؟ (دفترچهارم ،۳۲۲۸) عقل جزوي چون توان درک امور نهاني را ندارد، در بسياري موارد دست به تأويل مي زند و مي کوشد که امور حقيقي را به گونه اي براي خود قابل هضم سازد، اما به واسطة ضعفي که در اوست ، تاويلاتش نيز خطاست و راه به جايي نمي برد(يوسف پور، ص ۱۵-۱۴).
سخن حق در سورة نجم وصف کسي است که عقلي پيوسته به عقل کل دارد و نه عقل جزوي که خود نمي داند، چه مي جويد و اين عقل جدابين نوري است که خاصان حق درباطن خود دارند وآن هم عنايت حق است ، اماعقل زاغ همان عقل دنيايي است وبه قرينة ابيات بعدعقل کساني است که مارابه راه حق نمي برند(شرح مثنوي ،دفترچهارم ،ص ۲۶۲).