ملخص الجهاز:
"اینک در روزگاری که انسان دیگر مجالی برای عرض اندام این خصوصیت فراهم نمیکند، فقدان حقیقت وجود و غیاب آن را به منزلهی مغاک نیستانگاری دورهی مدرن به جان آزموده است، هر چند از آن تغافل میکند اما با پرداختن به جنبههای کمی و غولآسای فناوریهای جدید تلویحا خواست آن را میطلبد.
شاید این بیاخلاقی زمینههایی فراهم کند برای وضع ارزشهای جدیدی که حضور آنها ظرف وجودی خاصی را میطلبد که از یک سو مرهون همت کسانی ورای فرد منتشر است و از سوی دیگر مستلزم حضور و استمداد وجود.
در این روزگار که هنوز ارزشهای اخلاقی نو و متصل به بنیادهای وجودی نیامدهاند و ارزشهای اخلاق سنتی دیگر کارآیی ندارند میتوان از «عصر بیاخلاقی» سخن گفت، یعنی روزگاری که حدود خوبی و بدی را نه بر وفق مبادی وجودی بلکه به اشارهی عقل عملی بریده از درگاه هستی با اتکاء به عقل قدرت تعیین میکنند و فیالواقع نوعی «اشعریت مدرن» است.
هیدگر در «آوردهها» یادآور میشود که سیاست و هنر روزگار ورای عصر مدرن برآمده از «دق الباب» خانهی وجود است برای اینکه تمهیدات لازم برای «جهیدن» از این شرایط دشوار یعنی شرایط بیگانگی و بیپناهی مردمان و «بنیانگذاری» حاکمیتی بروفق «آغازی نو» فراهم آید.
آقای دکتر داوری پارهای از جوامع تجدد مآب یعنی آن دسته از جوامعی را که در تکوین روزگار مدرن نقش سازندهای نداشتهاند بلکه در انفعالی نامساعد به آثار و نتایج آن روی آوردهاند، جوامعی تلقی میکند که اخلاق در معنای سنتی آن از میانشان رخت بربسته در عین حال تکالیف اخلاقی مبتنی بر نهادهای اجتماعی در آنها شکل نگرفته است و با این حال داعیهدار اخلاقاند."