خلاصة:
در خصوص نقش مذهب در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی انسان، دو دیدگاه سلبی و ایجابی، بین اندیشمندان رایج است که در این مقاله به دیدگاه ایجابی و اهمیت نقش دین در زندگی اجتماعی و پیشرفت جوامع تمسک کرده ایم. از آنجایی که متفکران دیدگاه ایجابی از جمله ماکس وبر، مذهب پروتستان را تنها مکتب عامل پیشرفت جوامع معرفی نموده و کارایی سایر ادیان را زیر سوال می برد، از این رو، در مقاله ضمن تشکیک دیدگاه انحصاری وی، استفاده از مذهب توکوگاوا، توسط شاگردش رابرت بلا، درصدد توضیح کارآمدی دین اسلام در پیشرفت جوامع هستیم. در این راستا دغدغه اصلی در این مقاله آن است که با توجه به جامعیت دین اسلام و توجه به ابعاد اجتماعی دین، در کنار ابعاد فردی، آیا در اسلام توجهی به توسعه و پیشرفت جامعه شده است یا خیر؟ با وجود توجه اسلام به این امر، چرا جوامع اسلامی به اندازه جوامع غربی، به رشد و پیشرفت دست پیدا نکرده اند؟
Regarding the role of religion in different aspects of human life، two viewpoints، one positively and the other negatively، are widespread among scholars. The present paper has dealt with the former، the importance of religion role in social life and development of societies. Since scholars of the former، including Max Weber، have claimed that Protestant is the only school of progress in societies and undermines the efficiency of other religions، in addition to casting doubt on his exclusive viewpoint، using Tokugawa religion by his student Robert Bellah، the present paper intends to explain the efficiency of Islam in development of societies. Accordingly، due to comprehensiveness of Islam and noticing social aspects of religion along with individual aspects، the main purpose of the paper is that whether development and improvement have been taken into account in Islam or not. Despite of Islam’s consideration on this issue، the question is that why Islamic societies have not achieved growth and development as much as the western societies?
ملخص الجهاز:
"(موریس، 1379: 34) درمورد اخلاق دینی «کنفوسیوس» نیز اساسا وبر آن را اینجهانی، طالب صلح در طبیعت و فاقد هرگونه آموزه نجات دانسته و معتقد است که این دین گرچه بهعنوان یک آیین مذهبی در حکومت امپراتوری (بهعنوان حاکم سیاسی و کشیش اعظم) عمل میکند، اما هیچگاه موقعیت روحانی قدرتمند و هیچ درجهای از خودمختاری سیاسی محلی برای حاکمان این آیین بهوجود نیامده است؛ بدان خاطر که آنها خود را درگیر فعالیتهای اقتصادی نمیکردند و بر پارسایی فرزندان، ادب و اخلاق، آموزش و شکل خاصی از عقلانیت که در مقام ابقای نظم الهی، تثبیت نظم اجتماعی، تعادل درونی انسان از طریق یک اخلاق هدایتگر انسانی باشد، تأکید داشتند و این از موانع توسعه روح سرمایهداری عقلانی محسوب میشود.
در کنار اوضاع سیاسی و اقتصادی استبدادی و بیثبات تمدنهای شرقی، بهویژه تمدن اسلامی را مانع پیشرفت دانسته و معتقد است که مهمترین عامل عدم توسعه جوامع اسلامی، مربوط به حاکمیت دیوانسالار موروثی در ساختار سیاسی و اقتصادی دولتها و عدم وجود نهادهای خودمختار در جامعه میباشد که در این وضعیت، پیشرفت در ساختار مالی و سیاسی، بستگی به فتح موفقیتآمیز زمینهای جدید و بهرهبرداری از آن، برای حفظ دیوانسالاری مرکزی داشت و سلطنت با تقویت نیروهای نظامی، درصدد بود تا با اقداماتی از قبیل محدود کردن رشد نهادها و گروههای خودمختار در جامعه موروثی، از انحصار قدرت خویش محافظت نماید."