خلاصة:
گرمابههای آناتولی(1) از نظر تقسیم فضا و عناصر موجود، شباهت بسیاری به حمامهای ایرانی داشتند. مولانا با این حمامها مانوس و حمام یکی از سه عنصر موردپسند وی در زندگی بود. بنا به روایات موجود، او بیشتر اوقات در این مکان به خلوت میپرداخت.در آثار وی به ردپای گرمابه و فضاهای آن (جامهکن، خزینه، گلخن و ...)، عناصر (نقش گرمابه، قبه، روزن حمام و...)، مشاغل مرتبط (حمامی، دلاک، تون تاب و ...) و لوازم استحمام (طاس، گل سرشوی، شانه و ...) برمیخوریم که همه نمایانگر توجه و علاقة خاص مولانه به حمام است.
ملخص الجهاز:
"(سپهسالار 1325: 104) گرمابه مولانا به دلیل توجه خاصی که به گرمابه داشت، با نظر به جنبههای گوناگون آن از جمله پاکی و شویندگی، تجرید از البسه و اشیا، آتش تون و گرمای فضای حمام، تمثیلات و تشبیهات بدیع و زیبایی خلق کرده است؛ از دیدگاه وی، همانگونه که حمام پاککنندة جسم از آلودگیهاست، روزه نیز روح و دل را از تیرگی و آلایش پاک میکند: در خورش آن بام تون از تو به آلایش بود همچو حمامت بشوید از همه خذلان صیام (مولوی، بی تا: 598) همچنین تقوی به منزلة حمام است؛ حمامی که گرمی آن از گلخن شهوت است و سهم متقی از این گلخن بدبو و پرخاکستر، پاکی است: شهوت دنیـا مثـال گلخــن اسـت که از او حمـام تقوی روشن است لیک قسم متقی زین تون صفاست زانک در گرمابه است و در نقاست (مولوی 1373، د4: 291 و 292) نیز دنیای وسیع و پر عیش و نوش مادی را در مقابل جهان آخرت،تنگ و رنجآور دانسته است؛ همچنان که گرمابه اگرچه فراخ است، ولی به دلیل هوای بسیار گرم آن نمیتوان زیاد در آنجا ماند: همچو گرمابه که تفسیده بود تنگ آیی جانت پخسیده شود گرچه گرمابه عریض است و طویل ز آن تبش تنگ آیدت جان و کلیل تا برون نایی بنگشاید دلت پس چه سود آمد فراخی منزلت (همان، د 3: 903 و 904) مولانا برای تبیین لزوم انبیا و اولیا به عنوان واسطة بین بشر و خدا نیز از آتش کورة حمام بهره میگیرد: واسطه حمام باید مر ترا تا ز آتش خوش کنی تو طبع را چون نتانی شد در آتش چون خلیل گشت حمامت رسول، آبت دلیل (همان، د5: 16) همچنین وجود آدمی را که تحتتأثیر عقل و روح و نفس است، به حمام تشبیه میکند که گرمای آن متأثر از آتش تون است: هر کاری که میکنی عقل تو با توست و در آن کار شروع دارد و هیچ عقل را نمیتوانی دیدن؛ مثلا کسی در حمام رفت، گرم شد، هرجا که (در حمام) میگردد آتش با اوست و از تاثیر تاب آتش، گرمی مییابد؛ الا آتش را نمیبیند، چون بیرون آید و آن را معین ببیند و بداند که از آتش گرم میشوند..."