خلاصة:
مبادی تصدیقی هر علمی گزارههایی هستند که در اثبات مسائل آن علم استفاده میشوند و مبادی تصدیقی عرفان را «کشف و شهود عارفان»، «اسمای ذاتیه حق و وجود حق سبحانه»، «بدیهیات عقل بشری» و مانند آن بهشمار آوردهاند، ولی با توجه به اینکه، موضوع عرفان نظری وجود حق سبحانه است، اسما، صفات، افعال، چگونگی صدور کثرت از وحدت و... تمام مسائل عرفان هستند، باید «وجود حق» و «بدیهیات بشری» را مبادی تصدیقی عرفان نظری بهشمار آورد و یا پارهای از مباحث الهیات دانست.
ملخص الجهاز:
"/> چکیده مبادی تصدیقی هر علمی گزارههایی هستند که در اثبات مسائل آن علم استفاده میشوند و مبادی تصدیقی عرفان را «کشف و شهود عارفان»، «اسمای ذاتیه حق و وجود حق سبحانه»، «بدیهیات عقل بشری» و مانند آن بهشمار آوردهاند، ولی با توجه به اینکه، موضوع عرفان نظری وجود حق سبحانه است، اسما، صفات، افعال، چگونگی صدور کثرت از وحدت و...
اگر موضوع عرفان ذات حق باشد، اسمای ذاتیه، صفات، افعال، چگونگی صدور کثرتها، بازگشت کثرت به وحدت و مظاهر الهی همه مسائل عرفان بهشمار میروند و مبادی عرفان تنها وجود حق و بدیهیات بشری خواهد بود.
4. اگر موضوع عرفان، ذات حق، اسما، ذات، صفات و افعال باشد، آنگاه: اولا وجود حق، ثبوت اسمای ذات و صفات و افعال، مبادی عرفان خواهند بود، ولی با آنچه در کتابهای عرفانی آمده و در آنها به بحث اسما و صفات و افعال پرداخته شده است، مخالف است.
ثانیا: یا باید وجود حق و اسمای ذات و صفات و افعال، بدیهی باشند و یا در علمی به اثبات رسیده باشند؛ حال پرسش این است که وجود حق و صفات و اسما و افعال حق در چه علمی اثبات شده است؟ در فلسفه، کلام یا علمی دیگر؟ در مباحث عقلی، وجود حق بدیهی اولی نیست، هر چند از نظر فطری (گرایش و بینش) مورد پذیرش و نیز مشهود عارف است، ولی در عرفان نظری که عهدهدار: اول) تبیین و تفسیر مشاهدات عارف؛ دوم) استدلال به سود آنها؛ سوم) دفاع در برابر مخالف است، نمیتوان به مشاهده عارف و یا فطری بودن بسنده کرد، بلکه نخست باید وجود واجب و سپس بیپایانی او و در آخر، وحدت شخصی وجود اثبات شود و سپس اسما، صفات، افعال و آثار حق اثبات گردد و بنابراین تنها بدیهیات عقلی، مبادی عرفان نظری خواهند بود.