خلاصة:
حجیت حکم عقل از مسائل نسبتا پرچالش علم اصول بوده که دانشمندان اصولی را مقابل یکدیگر قرار داده است. این گروه ها به علت عدم پذیرش قاعده ملازمه احکام شرع با عقل و یا انکار حسن و قبح ذاتی، حکم عقل را زیرسوال برده اند. به نظر می رسد علت چنین اختلافاتی عدم شناخت صحیح از حقیقت عقل انسان و اراده الهی در نظام تشریع باشد. در مقاله حاضر، دیدگاه های علامه طباطبائی فیلسوف، مفسر و اصولی برجسته، در دو حوزه چیستی حجیت عقل و فلسفه حجیت حکم عقل، و جایگاه آن در ارزیابی سایر ادله جست وجو شده است. اشاعره، معتزله و مادیون دیدگاه های مختلفی را در این باره بیان کرده اند؛ اما علامه با دقت تمام، نظام تشریع را طبق اراده الهی تابع عقلا می داند. به نظر او، قاعده ملازمه احکام شرع با عقل و حسن و قبح ذاتی امری است که با دقت در افعال خداوند و آیات قرآن ثابت می شود.
The Authority of judgement of intellect is one of the challenging issues in the principles of Islamic jurisprudence which has brought those learned in the Principles in to conflict with each other. Due to rejecting the rule for correlation of the precepts of the Islamic Law with reason and or denying essential goodness and badness، These groups have questioned the rational Judgments. It seems that the reason for such differences of opinion is the lack of correct recognition of the reality of human intellect and divine will in the legislation system. The present paper seeks to cast light on، the views of Allameh Tabatabai، the philosopher، the Quranic exegete interpreter and the prominent scholar of the principles of injurisprudence، in two realms that is، the nature of authority of reason and the philosophy of the authority of judgment of reason and its status in the evaluation of the other arguments. Concerning thesubject in question، Ash'arites، Mu'tazila and materialist philosophers have presented different views. But the late Allameh، with full attention، considers the legislation system، ، being subject، to the divine will، to be subject to the judgments of wise people. In his viewpoint، the rule for the correlation of the Islamic Law with reason and the essential goodness and badness is a matter which is proved by paying careful attention to God’s actions and the relevant verses of the Holy Quran.
ملخص الجهاز:
سؤال مهم آن است كه آيا عقل عملى مى تواند مستقلاً به احكام شرعى، يعنى وجوب و حرمت ها حكم كرده و براى ما حجت شرعى بياورد يا خير؟ در پاسخ بايد گفت: گرچه در اين مسئله گروه هاى كلامى عدليه با اشاعره هم نظر نيستند، اما همان گونه كه در جاى خود بررسى شده است، اماميه قايلند كه عقل مدرك حسن و قبح است.
نكته ديگرى كه از نگاه علّامه به نظام تشريع برداشت مى شود، موصوف بودن احكام به مصلحت و مفسده و بر اساس حسن و قبح بودن آنهاست؛ زيرا همان گونه كه پيش از اين اشاره نموديم، آنچه عقلا را به وضع و تشريع احكام بين خودشان سوق مى دهد نيروى عقل عملى است كه انجام كارهايى را واجب مى داند كه موجب مصلحت زندگى اجتماعى انسان باشد و همچنين از كارهايى نهى مى كند كه باعث اختلال و فساد در روابط آدمى گردد؛ بنابراين، زمانى كه خداوند اراده كرده است كه احكام او مطابق عقل باشد، لاجرم بايد پذيرفت مصلحت و مفسده و حسن و قبحى ذاتى در احكام او راه دارد بر همين اساس، علّامه طباطبائى به مناسبتى ديگر در الميزان مى نويسد: فرض اينكه عقل احكامى تشريعى داشته باشد كه در متعلق آن هيچ حسن و مصلحتى وجود نداشته باشد، فرضى است متناقض الاطراف و غيرقابل تصور، و وقتى فرض وجود چنين حكم عقلى غلط باشد، فرض اين گونه احكام شرعى نيز غلط خواهد بود؛ براى اينكه احكامى هم كه خداى تعالى تشريع مى كند با احكامى كه ما در بين خود تشريع مى كنيم سنخا متحدند...