خلاصة:
این مقاله به یکی از مباحث دیرپا درحوزه جامعه شناسی نظری ، یعنی مباحث مطرح شده تحت عناوین مختلـف عامل -ساختارو فرد-جامعه شناسنده -شناسـا ازمنظـر جامعـه شناسـی فراینـدی نـوربرت الیـاس (١٩٩٠-١٨٩٧) میپردازد.ضمن اشاره به بعضی نظرات مهم درزمینه عاملیت ساختاردراین مقاله بیشتردرنظراست رویکردنسبتا متفاوت نوربرت الیاس به این موضوع رانشان دهد. محقق براین باوراست که الیاس چه درمقایسه با نظراتی که بریکی ازایـن ابعـاد تاکیـد کـرده وآنـرا درشـکل گیـری واقعیت اجتماعی اصل دانسته اند(به طور مثال دورکیم ، مارکس ؛ازیکسـوو هـومنز ازسـوی دیگـر) وچـه درمقایسـه بـا نظرات تلفیقی تر که سعی درایجاد پیوندی ارگانیک بین این دوداشته اند وبرحسب مورد سهمی کم یا بیش برای هریک ازاین دوبعد درتحقق امر اجتماعی در نظر داشته اند (به طورنمونه گیدنز وبوردیو )مسیری متفاوت را می پیمایـد. الیـاس می کوشد تادر چشم انداز جامعه شناسی تاریخی - فرایندی خود هردو عامل را که به نظر وی در سایر نظریه ها مقـولاتی ایستا تلقی شده اند را ازایستائی رهائی بخشیده وماهیتی پویا ودگرگون شونده به آنها ببخشـد .وی هـم عاملیـت را کـه درنظریه های مورد انتقادالیاس به عنوان یک "من " باماهیتی ثابت وکاملا مستقل وقائم به خویشتن وبعضا مفسـر ودارای یک "درون " در"برابرجهان خارج "می ایستد ومحرکهای محیطی را در"خود"بازتاب داده وسپس دست به کنش میزنـد را به موجودی تاریخی باماهیتی دگرگون شونده وپویا"انسان و شخصیت باز تاریخی "ودارای استقلال نسبی ونه مطلـق تبدیل کرده وبه جای " ساختارهای صلب وسرسخت " نیز پیکربندی های پویا ودائما درحال دگرگونی را مـی نشـاند. و تنها دراین صورت است که به نظر وی مساله دوگانگی عامل – ساختارکه ذهن جامعه شناسان زیادی رابه شدت به خود مشغول کرده است خودبه خود مرتفع گردیده وازپس غبار آن واقعیت پویـاو یکپارچـه وبسـیط امـر اجتمـاعی ماهیت راستین خودرا می نمایاند. و بدین طریق است که به نظرنویسنده مقاله ، الیاس نوعی الگوی مطالعه تحولات درازمدت اجتماعی را ارائه می کند که می تواند بدون توسل به دوگانه عامل - ساختارو فرد-جامعه همزمان هم درسطح کلان ؛تحولات در پدیده هـای اجتمـاعی پهن دامنه مانند شکل گیری دولت ( انحصارقدرت ) و انحصارات مرکزی دیگر(ازجملـه نظـام انحصـار مالیتهـا)،وهم درسطح خرد یعنی تحولات درسنخ های شخصیتی (شخصیت انسان عصر فئودالیته وشخصیت انسان عصـر مـدرن ) راهمزمان دنبال کرده ورابطه این دورا با ژرف اندیشی ویژه خودنشان دهد.
ملخص الجهاز:
"نقـد الیـاس برپارسنزدر مقدمه فرایند ) وی دربرابر این مفاهیم که در میان جامعه شناسان به موجودیت هائی با ماهیتی ایستااطلاق میشود یعنی دربرابـر مفاهیم عامل –ساختار و سایر روایتهای مختلف این مفاهیم ؛مخصوصا دربرابر مفهوم متداول عامل (ودیگرروایتهـای آن که الیاس ازآن بامفهوم کلی (Homo clausus)یعنی انسان خوبسنده یا قائم به خود ؛ازآن یـاد میکنـد ؛ "انسـان باز" 2 و "پیکربند ی"(figuration) راقرارمیدهدکه به ماهیت هائی اطلاق میشـوند کـه ذاتـا تـاریخی بـوده ودرطـی تحولات تاریخی شکل گرفته اند ودرزمانی که این نظریه پردازان نظریات خودراارائه کرده اند موجودیت حـال ایـن واقعیت ها به نظر این نظریه پردازان به عنوان ماهیت حقیقی آنها وواقعیتهای پایدار وایستا تلقی شده است .
Actor Subject وی ضمن تاکید بربداهت ظاهری این الگوی تجربه از خویشتن ؛این سوال رامطرح میکند که "آیا این امـر قابـل توجیه است که بتوان مرزبندی دقیق بین "درون "انسانی و"جهان خارج "وی راکه درتجربه ازخویشتن اغلب به عنوان امری بدیهی مینماید ؛وعلاوه برآن درسنت فکری وکلامی اروپاریشه های عمیق دارد را بدون یـک بررسـی انتقـادی ونظام مند از منظرمقبولیت وتناسب آن بادیگر نظریه های علم وشناخت فلسفی وهمچنین نظریه های جامعه شناسـی وسایر نظریه های علوم انسانی به عنوان امری بدیهی وبدون نیاز به توضیح بیشتر آنرا مفروض داشـت (الیاس مقدمـه جلد اول فرایند ص LIV) پس ازطرح این مساله ودرحقیقت توصیف این انسان حال سوالی که الیاس مطرح میکند اینست کـه اگـر چنـین موجـودی وجودارد ؛که دارای درونی مستقل ازبیرون بوده ودخودمحصور میباشد دیواره هائی کـه ایـن "درون " رااز"بیـرون "جـدا میکنـد کدامند و اساسا این "حصار" و"محصور شده " دردرون آن کدامند ؟(الیاس مقدمه جلداول ص LIV) الیاس درپاسخ به این سوال به عبارتی ازگوته اشاره میکند که گفته است "طبیعت هیچ پوسته ومغزی ندارد؛ ونـه هیچ درون وبیرونی "والیاس همین وضعیت را بـرای بـرای انسـان نیـز صـادق میدانـد ."