ملخص الجهاز:
"آیا فلسفه و الهیات بمعنی حقیقی باید چنین ادعایی داشته باشند یا اساسا چنین ادعایی دارند؟ آیا نزدیکی یا سازگاری این دو سبب زوال و عدم رشد دیگری خواهد شد؟ فلسفه اگر ادعای تفکر عقلانی دارد نمیتواند در باب مبدأ، معاد، نفس، واجبالوجود، عقل و معرفت همین ویژگی را حفظ کند؟ چه چیزی مانع از آن خواهد شد؟ چه رابطه لزومیه و ضروریه میان تفکر آزاد عقلی و رد مباحث دینی وجود دارد؟ بر اساس کدام منطق باید مدعی شد که اگر فارابی، ابنسینا و ملاصدرا با ابتناء بر عقل و تفکر فلسفی توانستند به اثبات مدلل واجب، جسمانیةالحدوث بودن نفس، یکتایی خداوند، مجرد بودن عقول، کیفیت رستاخیز و بدن اخروی دست زنند، آن را در زمره الهیات قرار دهیم و از حوزه فلسفه خارج سازیم؟ مسئله این است که تنها ادعا شده که تعبیر فلسفه اسلامی، تعبیر نادرستی است و ادله معتبری بر آن عرضه نشده است.
( 91 ) پرسش اساسی این است که چنانچه فیلسوفی همچون فارابی، ابنسینا، خواجه نصیر، ملاصدرا و علامه طباطبایی موضوعاتی را مورد بحث قرار دهند که در آیات قرآن یا آموزههای دینی بدان اشاره شده باشد ـ نظیر وجود خدا، (خدای حکیم و بصیر و علیم)، امکان و چگونگی معاد و نحوه برانگیختهشدن بدن انسان، مسئله نظام احسن و شرور و همانند آن ـ آیا باید آنها را متکلم دانست یا چون در اثبات این مسائل از براهین صرف عقلی بهره برده و استدلالهایشان را بر آیات استوار نساختهاند و بدان متوسل نشدهاند، باید آنان را در زمره فیلسوفان دانست یا حداقل در حوزة الهیات عقلی قرار داد؟ باید دانست که هم در الهیات وحیانی و هم در حکمت بمعنای خاص از عقل استفاده میشود."