خلاصة:
لئونید نیکلایویچ آندریف نویسنده مشهور روسی در قرن ١٩ و ٢٠ میباشـد کـه تنهـا تعداد اندکی از آثار او در ایران ترجمه شده و به چاپ رسیده است . از ایـن رو در مقالـه حاضر سعی شده تا دورنمایی هر چند مختصر از افکـار و عقایـد اجتمـاعی و سیاسـی و روانشناختی وی بیان شود. آندریف ، که از یک سو در بحبوحـه بحـران هـای اجتمـاعی و انقلاب ها حضور داشت و از سوی دیگر در مسیر ایده هـا و جریانـات اجتمـاعی و ادبـی مختلف قرار گرفته بود، در دوره های مختلف زندگیاش با عقاید و افکار و تمایلات زیادی دست و پنجه نرم کرد. او تلنگری به همه مکتب های ادبی نوین زد و در راهی طـولانی از رئالیسم به سمبولیسم ، با در هم آمیختن این دو مکتب ، طراوت و ظرافت خاصی به آثارش بخشید. او همواره به دنبال یافتن پاسخی برای پرسش های بیشمارش در زندگی از جمله سرنوشت ، عشق ، امید، زندگی، مرگ و غیره بود. داستان یکی بود، یکی نبود که در اولین مجموعه آثارش در سال ١٩٠١ به چاپ رسید، دغدغه نویسـنده دربـارة موضـوع مـرگ و زندگی را به روشنی بیان میدارد. او عقیده دارد که مرگ ، پایان حضور جسمانی هر انسان در این دنیا است ، ولی زندگی همچنان پس از مرگ او و بدون او ادامه دارد. قهرمان اصلی داستان , لاورنتی پترویچ ، سیمای انسان معاصر است که غرق در جسم خود بوده و از روح و روان خویش غافل مانده و در نهایت پشیمان میگردد.
ملخص الجهاز:
"آیا تلاش و کوشش انسان برای ساختن زنـدگیای کـه در آن بـه حـال خـود رهـا شده است ، درست است ؟ آیا خیر و عـدالت وجـود دارد؟ البتـه ، مسـلم اسـت کـه ایـوب پیـامبر پاداش صبر خود را دریافت کرد و همه آنچه را که از دسـت داده بـود دوبـاره بـه او بازگردانـده شد، ولی قهرمان آندریف بدون هیچ نور امیدی در ورطه نابودی است .
کـاملا روشن است که وی دچار چاقی مفرط است و در واقع از همین مسـئله رنـج مـیبـرد؛ بـه عنـوان مثال ، هنگامی که در ابتدای داستان پرستار به او پیراهنی برای تعـویض لبـاس مـیدهـد، پیـراهن برایش کوچک و تنگ است و از پرستار میخواهد تـا پیـراهن بـزرگ تـری را بـرایش بیـاورد و پرستار در حال خارج شدن میگوید: «شما چقـدر درشـت هسـتید!» (آنـدریف ، ١٩٨٧، ص ٢٥٢) و یا در جای دیگر هنگامی که بهیار، لاورنتی پترویچ را وزن مـیکنـد، بـه او مـیگویـد وزنـش حدود ٩٨ کیلوگرم است و با گفتن این عدد، لبخندی زده و بـه شـوخی بـه او مـیگویـد: «شـما سنگین ترین فرد در تمام کلینیک هسـتید!» (همـان ،ص ٢٥٣) و یـا در نقـاط دیگـر داسـتان او بـه خاطر وزن زیادش قادر به حرکـت و فعالیـت ماننـد دیگـر بیمـاران نیسـت .
نویسنده با این جمله میخواهد بگوید انسان هایی ماننـد لاورنتـی پتـرویچ کـه در طول زندگی خود فقط خورده اند و پوشیده اند و کار کرده اند، هیچ ثمره ای از آن نمـیبرنـد، و برای کسانی که بـه روح خـود هـیچ اهمیتـی نمـیدهنـد و در حقیقـت آن را از دسـت داده انـد، زندگی تفاوتی با مرگ ندارد."