خلاصة:
مساله علیت از جمله ابتداییترین مسائل ذهن بشر و اساس چراجوییهای انسان را تشکیل داده است. این مساله متفکران و فلاسفه مختلف را به شیوهای خاص به خود مشغول کرده است. در میان فلاسفه اسلامی پذیرش اصل کلی علیت همواره از مفروضات بوده است. با وجود این، اختلافات متفکران اسلامی در فروع این اصل، به ویژه در مساله ملاک نیازمندی معلول به علت به چشم میخورد. آنچه مسلم است، این است که متکلمان، ملاک نیازمندی را در حدوث، فلاسفه مشاء، امکان ماهوی و ملاصدرا و پیروان وی در امکان فقری میدانند. اما گاهی به نظر میرسد تفاسیر متفاوتی از نظریه امکان فقری ارائه میگردد که نتایج متعارضی را در پی داشته است. این پژوهش در صدد بررسی جایگاه امکان فقری در مبحث علیت است و بیان میکند که تحلیل امکان فقری، وحدت شخصی وجود را نتیجه میدهد و پذیرفتن این نتیجه منافی با تشکیک وجود نیست؛ همچنانکه دیدگاه برخی متفکران صدرایی نظیر استاد مطهری در ابتدا به تشکیک در حقیقت وجود منجر گردیده است؛ اما در نهایت رویکرد وی با نظریه وحدت شخصی وجود و تفسیر کسانی چون استاد جوادی آملی همجهت میشود. در این راستا، تلاش این نوشتار بر این است که چگونگی و چرایی این تفاسیر را در نظام صدرایی واکاوی کند.
ملخص الجهاز:
"با توجه به اینکه این اصل خود فرعی بر اصل کلی علیت است و به عقیدة فلاسفة اسلامی اگر کسی یکی از فروع علیت را نپذیرد، نمیتواند قائل به نظام علیت در جهان باشد؛ نیز با توجه به اینکه اصل سنخیت که با قاعده¬ عقلی الواحد یکسان تلقی شده و اصل امتناع تسلسل علل از دیگر فروع مهم اصل علیت به شمار میروند؛ پذیرش این فروع مستلزم دوگانگی در جهان خارج و تقسیم وجود به علت و معلول (همانگونه که ملاصدرا در برخی آثار خویش نظیر الشواهدالربوبیه: 187) بیان می¬کند و تشکیک در حقیقت وجود است، اما از سوی دیگر ملاصدرا از وحدت شخصی وجود سخن میگوید و آن را نیز نتیجة تحلیل عقلانی خود- نه صرفا سخنی عرفانی محض- می¬داند و بیاناتی صریح نظیر «لیس لما سوی الواحد الحق وجود لا استقلالی و لا تعلقی بل وجوداتها لیس الا تطورات الحق باطواره و تشئوناته بشئونه الذاتیه» دارد (صدرالمتألهین، 1990، ج2: 305).
می¬توان گفت علت تفاوت سخن ملاصدرا که به تفاسیر متعددی منجر گشته است، در نوع نظر ذهن به هستی نهفته است؛ یعنی با توجه به اینکه علم از نگاه ملاصدرا از سنخ وجود و با معلوم متحد است و معلوم نیز با عالم؛ و ذهن نیز وحدتی ذومراتب دارد و پیوسته در حال تکامل است؛ گاهی آنقدر اوج می¬گیرد که یک یک اشیاء، و از جمله نفس خود را بیواسطه عین¬الربط به مستقل واحد می¬داند و اگر تنزل کند، وجودها و از جمله نسبت نفس خود را با حق، نسبت «من» و «اویی» می¬بیند که با واسطه و نظام¬مند با او مرتبط است، چون از نگاه دقیق فیلسوف، وجود ذومراتب است و مراتب دیگر غیر واجب اگرچه عین فقرند، اما غیریت وجودی با او دارند؛ اما با تحلیل عقلی بیشتر علیت- چنانکه ملاصدرا مدعی است- اساسا چند مرتبگی قابل فرض نیست؛ بلکه وجودی غیر او نداریم، نه تنها هستی مستقل غیر او قابل فرض نیست، بلکه حتی هستی تعلقی نیز وجود ندارد؛ و هیچ تشخصی غیر او نیست."