خلاصة:
یکی از نیاز های اساسی نقد ادبی فمینیستی امروز ایران، توجه به مفهوم زنانگی در روایت، و بازنمایی آن به عنوان یک قابلیت ادبی مضاعف است. پژوهش حاضر کارکرد بازی در رمان بازی آخر بانو نوشته بلقیس سلیمانی را با استفاده از خوانش روانکاوانه پساساختارگرا، به ویژه نظریه های فاز آینه و زنانگی در لاکان، و تئوری های تقلید، تفاوت و شکوفایی سوژۀ زنانه در ایریگارای بررسی می کند. گل بانو، شخصیت محوری رمان، در بازی های آگاهانه و ناخودآگاه خود، به روندی جامه عمل می پوشاند که از دیدگاه ایریگارای یگانه راه مبارزه با قدرت گفتمان نرینه محور است، راهی مبتنی بر تقلید خرابکارانه از این گفتمان و گشودن بازیگوشانۀ فضایی جهت زایش مفهوم جدیدی از زنانگی. گل بانو در تلاشی بی پایان برای شناخت و پرورش خود، درگیر بازی هایی می شود که گاه موفق است و گاه ناموفق، گاه با تقلید آینه وار ساختار فکری جامعه را مشروعیت می بخشد و گاه با تقلید خرابکارانه آن را به چالش می کشد. در این روند آزمون و خطا، به تدریج راهی برای بروز هویت زن به عنوان یک سوژۀ انسانی (و نه یک شئ و کالا) از طریق بازی ها باز میشود. بازی آخر بانو که بازی با روایت است، در حقیقت شروع پیروزی گل بانو است. او و نویسنده در مقام سوژه با درهم آمیختن تقلید و خلق، زنانگی خود را در فضایی آبستن از خلاقیت و آفرینش شکوفا می کنند.
In spite of the growing acceptability of the works of women novelists in Iran، literary criticism of these works suffers from significant shortcomings and limitations. The most prominent of these shortcomings is the critics’ lack of interest in separately analyzing each novel as a distinct literary unit in order to appreciate its singular literary excellence and uncover those aspects that are less likely to appear in the literature of men. Above all، feminist literary criticism of Iranian novels lacks an approach to focus on the notion of femininity as an indispensible part of the narration that can offer new literary potentials both for the writer and the reader. The present study uses concepts from poststructuralist psychoanalysis، especially Lacan’s theories of mirror stage and femininity as pretense and Irigaray’s theories regarding mimesis، difference and the development of the feminine subject، to discuss the function of game playing in Belgheis Soleimani’s novel، The Last Game of the Lady. Golbanoo، the protagonist، through her games and theatricality، manages to take what Irigaray believes to be the first step in challenging the phallocentric discourse: the strategy of subversive mimesis of that discourse to open a space for a new definition of femininity that allows for the development of the female subject. Her last game، which is the game of the narrative، is in fact the beginning of her victory. Golbanoo and the novelist join forces to playfully crack the phallocentric mindset and achieve feminine subjectivity by means of creative production.
ملخص الجهاز:
بازیگر کلمات: زنانگی، نمایشگری و آفرینش در رمان بازی آخر بانو مونا هوروش * استادیار زبان و ادبیات انگلیسی، دانشگاه الزهرا چکیده یکی از نیازهای اساسی نقد ادبی فمینیستی امروز ایران، توجه به مفهوم زنانگی در روایت و بازنمایی آن بهعنوان قابلیت ادبی مضاعف است.
در این پژوهش، کارکرد بازی در رمان بازی آخر بانو نوشتة بلقیس سلیمانی با استفاده از خوانش روانکاوانة پساساختارگرا، بهویژه نظریههای فاز آینه و زنانگی لاکان و نظریههای تقلید، تفاوت و شکوفایی سوژۀ زنانة ایریگارای بررسی شده است.
بازی آخر بانو که اولین رمان از مجموعه سهگانۀ بازیهای بلقیس سلیمانی است، به ظاهر سرگذشت دختر روستایی باهوش و پرتلاشی بهنام گلبانو را روایت میکند که در مراحل مختلف زندگی با دستوپنجه نرم کردن با کمبودها و مشکلاتی که زن بودن و فقر برای او ایجاد کردهاند، و با ازدست دادن چیزهای زیادی همچون عشق، خانواده و فرزندش، کمکم راه خود را بهسوی موفقیت مییابد.
مادر گلبانو (در این خانواده تصمیمگیرنده، سرپرست، نمایندة جامعة پدرسالار و حامی ارزشهای نرینهمحور است و بهگونهای نقش پدر را برعهده دارد) دختر خود را طعمهای برای وصلت با مردی میبیند که از طریق او بتواند قدرت و حمایت بیشتری را بهسمت خانوادهاش جذب کند و با زرنگی خاصی، تمام احتمالهای موجود را همزمان و در کنار هم درنظر میگیرد.
زمانیکه رهامی از گلبانو جدا میشود، هنوز متصل به قدرت است؛ اما از درون ترک برداشته و همانطور که این بخش از رمان نشان میدهد، همین ترک ها راهی برای گلبانو باز میکند و او را بهسوی تهران، دانشگاه و فلسفه میکشاند.
"A Study of Textual Differences in the Works of Contemporary Persian Novelists with Regard to the Variable of Sex".