خلاصة:
پس از فروکش کردن آخرین مقاومت های وابسته به نظام ساسانی، کشور ایران جزئی از بخش شرقی سرزمین های خلافت گردید. در ابتدا برای اداره هربخش از سرزمین های شرقی خلافت، عاملانی از طرف خلیفه مسلمین اعزام می گردید. این عاملان به عنوان نمایندگان تام الاختیار خلیفه عمل می کردند. از زمان طاهریان رابطه خلیفه با امرای مستقل آغاز گردید و در دوران یعقوب لیث، امارت استکفاء تبدیل به امارت استیلا شد، و امرا از چنان قدرتی برخوردار گردیدند که می توانستند خلفا را تعویض، وخود جانشینی را تعیین کنند. از دوره آل بویه، سلطنت وخلافت با هم آشتی کردند. آل بویه با وجودی که شیعه بودند خلفا را به رسمیت شناختند و در مقابل خلفا آل بویه را پذیرفتند. در دوره سلاجقه این رابطه به هم نزدیکتر گردید و خلیفه و سلطان به عنوان مکمل یکدیگر عمل می نمودند.
در تحقیق حاضر سعی شده است تا روابط ملکشاه سلجوقی، بزرگترین سلطان سلجوقی که به دستیاری خواجه نظام الملک بر تخت سلطنت نشسته بود و خلیفه المقتدی به تصویر کشیده شود. این روابط به صورت کامل و یک دست (از ابتدای سلطنت 465ﻫ.ق تا مرگ ملکشاه485 ﻫ. ق) در هیچ متنی نیامده است. لذا با مراجعه به مراجع واشارات پراکنده آنها سعی شده است تا موضوع به روشنی تبیین و تحلیل شود.
After the defeat of last resistance، of Sasanid dependent territories by Arabs، Iran became a part of eastern section of caliphate territory. In order to govern the section، at the beginnings، some agents who were plenipotentiaries، were sent there by khalifa. After Taherid era some chang took place in relationship between those governers and khalifa. From taherid period some semi-independent governer took shape which taheryan was one of them. In Yagub leyth period Emyrat of Estekfa chang to Istilae. In this kind of governer ship ، the governer got much power and even the could interfere in khalifa appointment or euendismissing them. Since ale Buyid era، the made up a god relationship with caliphate and they recognized caliphate، and vice versa. Those relations improved in Slajugh period ، so that khalifa and sultan would compel monetarily. In current research it has been tried to illustrate the relations between Malek shah Seljuk، the gratest Seljuk sultan who got the throne with the assistance khajeh Nezamalmulk، with khalifa almgtdy. Since this the relations have not been mention has not been cited clearly in historical books. I have tried to examine it through other related sources.
ملخص الجهاز:
در تحقيق حاضر سعي شده است تا روابط ملکشاه سلجوقي، بزرگترين سلطان سلجوقي که به دستياري خواجه نظام الملک بر تخت سلطنت نشسته بود و خليفه المقتدي به تصوير کشيده شود.
در اين دوران وزراي خليفه بغداد با اشاره نظام الملک به رتق و فتق امور ميپرداختند و قدرت خواجه تا بدان جا بود که هر گاه وزير برخلاف خواست او عمل مينمود از اصفهان حکم عزل او صادر ميشد.
٨ با عزل فخرالدوله فرزندش عميدالدوله که دست خود و خانواده را به کلي از کار برکنار ميديد شخصا به اردوي نظام الملک آمد تا براي پدر وساطت کند اما عقل و کفايت او خواجه را خوش آمد و شايد هم متوجه دلبستگي خليفه به خانواده بني جهير شده بود.
در اين باره آمده است : «قائم خليفه او را برسالت پيش ملکشاه و خواجه فرستاد و ايشان همه کارهاي او بساختند و سلطان و خواجه را کفايت و راي و عقل و تدبير او خوش آمد و خواجه گفتي کاشکي مرا مثل او پسري بود و مقتدي وزارت به او داد و او را تعظيم و تکريم تمام کرد و او صفيه دختر خواجه نظام الملک را بخواست و به بغداد آمد و از او پسري آورد و آن دختر در خانه عميد الدوله نماندو عميدالدوله جمعي عدول را آورد تا دختر را مرده ديدند....