خلاصة:
استاد مطهری منطق پوزیتیویستها را در دو اصل خلاصه میکند: انکار بدیهی اولی و انحصار حرکت فکر از جزئی به کلی. ایشان با بیان نقضهایی که به ناچار باید مورد قبول پوزیتیویستها قرار گیرد، سستی این اصول را به خوبی روشن میسازد. با مطالعه و بررسی این ایرادات به این نتیجه میرسیم که عمده اشکال استاد مطهری به منطق پوزیتیویستها، این است که آنها تجربه را تنها طریق معرفت معرفی نمودهاند؛ در حالی که قضایایی داریم که بدون تمسک به تجربه برای ما حاصل گردیدهاند. همچنین شکلگیری قضایای تجربی نیز متوقف بر قبول بدیهیات اولیه میباشد.
ملخص الجهاز:
"(مطهری، [بیتا]، ج 13، ص 475) همچنین ایشان در مقام پاسخ حلی به این اصل منطق تجربی میگوید: حقیقت این است که تمام احکام مع الواسطه ذهن باید منتهی شود به احکام بلاواسطه و اگر فرض کنیم تمام احکام احتیاج به واسطه دارد (تجربه یا چیز دیگر)، حصول هیچ حکمی برای ذهن میسر نخواهد بود و در نتیجه میبایست ذهن در شک مطلق فرو رود، و به عبارت دیگر انکار بدیهیات اولیه، مستلزم شک مطلق و غرق شدن در ورطه هولناک سوفسطاییگری است.
اگر اینطور است که ذهن همیشه از جزئی به کلی میرسد، در این مورد چه توجیهی وجود دارد بر اینکه ذهن ما از یک حکم جزئی محدود به یک حکم کلی نامحدود رسیده است؟ آیا غیر از این است که با استفاده از یک حکم کلی توانسته است آن حکم جزئی را به سایر موارد سرایت دهد؟ «آیا ذهن اذعان دارد که هر حکمی که برای بعضی افراد کلی ثابت شد، پس برای همه افراد کلی ثابت است و به اصطلاح «حکم اشیاء مماثل، مماثل یکدیگر است» یا اذعان ندارد؟ اگر اذعان ندارد، پس آزمایش درباره افراد آزمایش شده نمیتواند ملاک حکم درباره افراد آزمایش نشده واقع شود؛ عینا مثل این است که قبل از آنکه اصلا به آزمایش و مشاهدهای پرداخته شود، ذهن درباره آن افراد آزمایش نشده حکمی صادر کند و حال آنکه بالضروره و به اعتراف خود دانشمند تجربی، ذهن در مورد مسائل آزمایشی قبل از آزمایش حکمی ندارد؛ و اگر اذعان دارد ناچار این حکم را بدون وساطت مشاهده و آزمایش تحصیل کرده است؛ زیرا اگر این حکم نیز مولود آزمایش باشد، قهرا در تعمیم خود محتاج به حکم دیگری بود و همین طور..."