خلاصة:
لامعی گرگانی شاعر مطرح قرن پنجم هجری در دورة حکمرانی سلجوقیان بزرگ است . از آنجا که لامعی به دوره ای تعلق دارد که میتوان آن را دورة انتقال فرهنگی از عصر غزنوی به عصر سلجوقی دانست ، شاعر قابل اعتنایی است ، همچنین به این دلیل که حجم شعر رسمی و درباری در دورة نخست سلجوقیان (عصر طغرل و الب ارسلان و ملکشاه ) از دورة قبل و بعد کمتر است و او درحقیقت شاعر شاخص دربار سلجوقیان بزرگ و یگانه قصیده سرایی است که وزیر خردگرا و بدفرجام سلجوقی ، عمیدالملک کندری را مدح گفته است ، دیوان کاملی از او در دست نداریم . نسخه هایی ناقص از این دیوان باقی مانده است که تاریخ تحریر هیچ یک از آنها از دورة قاجاریه فراتر نمیرود و اغلب از روی جنگ ها و تذکره ها فراهم آمده اند. این دیوان ناقص بارها به چاپ رسیده است که البته با جست وجوی پژوهشگرانی چون سعید نفیسی، دبیرسیاقی و علیاشرف صادقی، حجم آن به حدود ١٢٠٠ بیت رسیده است . با جست وجوی دقیق تر در منابع خطی، میتوان بخش دیگری از دیوان اشعار این شاعر کهن را بازسازی کرد. این مقاله با معرفی منابع تازة شعر لامعی در میان سفینه ها، حاوی ٥٢ بیت نویافته از این شاعر است .
ملخص الجهاز:
٩ بگرفته لب آن ترک محبب را* خواندم همه شب دوش همی رب را کامشب یا رب درازتر کن شب ١٠ تا بیش دهم [بوسه ]١١ مر آن لب را* تا روز گرفته بودم اندر بر زرین کمری به سیم غبغب را* آویخته دیدم از خم اندر هم بر عارضش آن دو زلف مطیب را* گفتی که شدست عارض آن بت کشتیگه ، ریدکان احدب را* مه را همه شب لابه همی کردم چون کودک بیمار ام و اب را* آمد بر تو لامعی آن شاعر کز اخرم بازداند اخرب را * بسپرد زمینی که نبات او ماند سر پیکان مدبب را ممدوح ندید جز تو در گیتی شایسته مر این شعر معرب را* ای ماه مرو زود و مکن بر من بی ترتیب این عیش مرتب را* 13 بر خویشتن و نه هیچ کوکب را* نه مه را دوش یافتم مشفق 14 شیر و خرچنگ و حوت [و] عقرب را* کی بود مهر و کی بود رحمت بر بازو بسته نام آن دلبر چون مرد مریض ز قو تب (؟) را*١٥ رفتم سوی حله تا ز حال خویش آگاه کنم نجیب و انجب را* یاران عزیز را همی خواندم چون حاجی بر کوه منا رب را گه بانگ همی کردم لیلی را گه نام همی بردم زینب را* هر چند درنگ کردم و جستم دیدم بدل ظبی ١٧ همه ضب را* ١٨ در کهف پلنگ بچه ارنب را* در خانۀ یار جغد را خانه تر کردم از آب دیده چون دیدم خشک از لبن الحلیب محلب را* آن همی دیدم و همی دادم ١٩ دشنام مر این دهر مسبب را* دشنام چه سود کاین بود عادت دهن یک دو چرخ مقلب را*(؟) بی صبر شدم عاقبت و کردم بدرود مر آن بیت مخرب را* بستم کمر غربت و بگشادم دست و پا از شکیل مرکب را* راندمش در آن وادی کآب او ماند خوی و مغز مار مغضب را* تو ملک همی گیر و همی ده زر مذهب گیر این دو فعل مذهب را* افروز گهی مسجد و منبر را آرای گهی مدرس و مکتب را* قطعۀ تازة دیگری که در این نسخه به چشم میخورد، قطعه ای سه بیتی است که مانند اغلب قطعات این منتخب احتمالا بخشی از قصیده ای بوده است : وقت می و مطرب است ای بت بربط نواز بادة سوری بیار بربط سغدی بساز* زلف تو بویم گهی گاه بمالم به دست گاه ببوسم لبت گاه بگیرم به گاز* ؟ گردد عالم همی زانسان کو راست رای گویی گشته است گوی عالم و او گویباز* اکنون به قطعاتی میپردازیم که در نسخه های چاپی و خطی نیست و تنها در این نسخه و نیز در جنگ شمارة ٢٤٤٦ دانشگاه تهران وجود دارد و نخستین بار صادقی آنها را به نقل از جنگ یادشده معرفی کرده است .