خلاصة:
مسئلۀ اصلی این مقاله، بررسی تطبیقی استعارههایی است که تأثیر و تأثّرها و اشتراکات فکری رباعیّات خیّام و طلاسم ابوماضی را نشان میدهند. مبانی نظری مقاله، نظریۀ استعاره های مفهومی است که استعاره را از شگردی بلاغی، به ابزاری برای اندیشیدن ارتقا داده است. در آغاز، مبانی نظریۀ یادشده را بر اساس کلیدواژه های زبانشناسان شناختی بازخوانیکرده ایم و گزارشی از استعارههای مشترک رباعیّات خیّام و طلاسم ابوماضی ارائه دادهایم. آنگاه استعاره ها را براساس مضمون به چهار گروهِ پدیده، به مثابه اسیر است، حیوان به مثابه انسان، است، جهان به مثابه بناست و جهان به مثابه دایره است، تقسیم کرده ایم. سپس، استعار ههای با ویژگی های منفی و استعارههای دو پهلو را بررسی کرده و به تحلیل شناختی هر گروه پرداختهد ایم و ارزش زیباشناسی و شگردهای هنری استعاره ها را در ذیل آن آورده ایم ومشخص کرده ایم که شگردهای مهم خیّام و ابوماضی، به عنوان مبتکر بوطیقای رباعیّات چندپهلو و قصاید فلسفی، در ساختن استعاره ها چیست. مقاله با این نتیجه به پایان می رسد که نگرش های ابوماضی در طلاسم، نشان دهندۀ نوعی بینامتنیّت و بازتاب گفتمان فلسفی خیام است.
ملخص الجهاز:
"«أنت یا بحراسیر آه ما اعظم أسرک/أنت مثلی أیها الجبار لا تملک أمرا» (ابوماضی، بی تا: ١٩٣) «ان هذا الغیث یهمی حین یهمی مکرها/ و زهور الروض تفشـــی مجبرات عطرها» «لایطیق الارض تخفی شوکها او زهرها/ لا تسل أیهما أشهی و أبهی» (همان :٢٠)؛ «ای چرخ ز گردش تو خرسند نیم / پندم چه دهی که قابل پند نیم /گر میل تو با بیخرد و نااهل است / من نیز چنان اهل و خردمند نیم » (خام ، ١٣٧٤ :٢٤) «زآوردن من نبود گردون را ســـود/ وز بردن من جاه و جلالش نفزود/ وز هیچ کســی نیز دو گوشــم نشــنود/کاوردن و بردن من از بهر چه بود» (همان : ٩٤) اما نگرش جبری خیام به ناامیدی و نمیدانم منجر نمیشود: گر گوهر طـاعتــت نســـفتم هرگز گرد گنــه از چهره ر فتم هرگز بــااین همــه نومیــد نیم از کرمــت زان رو کــه یکی را دو نگفتم هرگز (همان : ١٠٤) چون آمدنم به من نبد روز نخســـت وین رفتن بیمراد عزمی اسـت درسـت برخیز ومیان ببندای ســـاقی چســـت کاندوه جهان به می فروخواهم شــســت (همان : ٣٢) ٢-١-٣- پدیده به مثابه زندانی فناپذیر «أم تراه کان مثل الطیر فی سجن فطارا/ أم تراه انحل کالموجۀ فی نفسی وغارا» (ابوماضی، بیتا: ١٩٣)؛ «در پای امل چو من ســرافکنده شــوم / وز دســت اجل چو مرغ پرکنده شــوم / زینهار گلم به جز صراحی مکنید/ شاید که چو پر ز می شوم زنده شوم » (همان :٤٠) ٢-١-٤- پدیده به مثابه انسان بسیاری از استعاره هایی که ویژگیهای انسانی به اشیا و پدیده های بیجان داده میشود، در ذیل این استعاره اند."