خلاصة:
چند سده ادبيات شرق شناسي به شكل بيشتر توصيفي و غير مستقيم و حدود هفتادسال پس از جنگ جهاني دوم به شكل مستقيم و تئوريزه شده فرهنگ سنتي كشورهاي توسعه نيافته را بعنوان عامل اصلي توسعه نيافتگي، آماج حملات مكتب نوسازي قرار داده اند.
مولف از راه هاي ديگري از ربع قرن پيش بر پايه تجربيات زيسته،مطالعات كتابخانه اي و بويژه كارهاي ميدا ني و غالبا اكتشافي خود در ايران به نتايج متفاوتي دست يافته است. تناقضات مكتب نوسازي و پيش فرض هاي آن با واقعيات تاريخ هم اروپا و هم جوهره فرهنگ كشورهاي توسعه نيافته، سربرآوردن كشورهاي توسعه يافته موج دوم مانند: ژاپن ، چين و هند و... در آسيا ، نشان داد كه مسائل توسعه اي بسيار پيچيده تر و فراتر از ادعاهاي ضد واقعيت و ضدتجربي و تاريخي شرق شناسان و مكتب نوسازي و بويژه بخش متقدم آن است.
اين نوشته كار خود را با نقد طبقه بندي شرق شناسانه اي از نوع «وبري»شروع كرده و نادرستي و تقابل سنت و صنعت و فهم برخاسته از آن را به چالش مي كشد و كوشيده است كه با مصاديق نقض كننده و متعدد نشان دهد كه برخلاف بديهي پنداشتن سنت و صنعت ، راه صنعت چه در كشورهاي موج اول صنعتي و بويژه انگلستان و چه در كشورهاي صنعتي شده موج دوم از پايگاه ، جايگاه و سكوي پرتاب سنت گذشته است.
ملخص الجهاز:
"آیا میتوانستند به جایی که امروز رسیدهاند برسند؟ اگر در ژاپن هم مانند کویت و دیگر کشورهای با اقتصادی باد آورده، استخراجی که یک پله بدتر از اقتصادهای تولید کننده تک محصولی است ، در فرهنگشان کار عار میشد و بیکاری افتخار و روستایی بودن و چوپان بودن و عملگی فحش میشد، و دلالی و دلالگی و پادوئی فرهنگ و تمدن بیگانه و مصرف تولیدات دیگران به هر شکل و هر قیمت افتخار، آیا ما باز هم با موج دوم توسعه ای در جهان روبرو بودیم ؟ عجیب آن که این اتفاقات در میان امتی ظاهر میشود که پیامبرش جواب سلام آدم بیکاره را نمیداد و دست کارگرش را میبوسید و اولیاء الله اش قنات میکندند و نخلستان میپروراندند و پیامبران اولوالعزمش بخشی از عمرشان را به چوپانی مشغول ١- دماغ با کسر دال به معنی مغز سر، عضو و محل قوت نفسانی.
اگر کشورهای سنتی صنعتی شده موج دوم شرقی همچون ژاپن ، چین ، هند و کره توانسته اند از این دور باطل خود را نجات دهند، اولا به دلیل "حب الاوطان " (وطن دوستی فراوان )٢ و دوم دلیل متکی نشدن به اقتصادهای بادآورده، و سوم به خاطر تاریخ و فرهنگ پربار باستانی، و بالاخره رها نکردن جوهره فرهنگ سنتی به طور اعم و "پتانسیل فرهنگی" آن به شکل اخص و فرهنگ تولیدی و کار و ارزشها و دانش ها و فن آوریهای آن به شکل ویژه بوده است ."