خلاصة:
زندگی انسان سرشار از رنج های بسیاری است؛ رنج هایی که برخی از آنها اجتناب ناپذیرند. انسان ها برای
گریز از این رنج ها راه های گوناگونی در پیش م یگیرند؛ برخی به لذ تهای دنیوی درمی آویزند و بعضی
دیگر به ناتوانی خود در غلبه بر این رن جها اعتراف می کنند و تسلیم یاس و نومیدی می شوند. تمامی
تلاش های گروه نخست نیز با شکست مواجه شده، به نومیدی می انجامد، و همه اینها بیشتر و بیشتر بر
رنج های آدمی م یافزاید. انسان هایی که به جای لذت در پی سعادت م یروند و زندگی اخلاقی در پیش
می گیرند نیز به نوبه خود با رنج های دیگری نظیر ب یعدالتی و تعار ضهای اخلاقی در عمل مواجه
می شوند. و از این فراتر حتی در زندگی دینی نیز مومن با رنج های گوناگونی مواجه است، از رنج ترک
دل بستگی های دنیوی گرفته تا رنج تعلیق اخلاقی در برخی آزمون های الاهی. پرسشی که در برابر
اندیشمندان دینی قرار می گیرد این است که به لحاظ اخلاقی چرا خدای خیرخواه باید چنین مسیر
رنج باری را بر انسا نها روا بدارد؟ ما در این تحقیق با تمرکز بر اندیشه های کیرکگور نشان م یدهیم که
از دیدگاه وی این رنج ها ریشه در ماهیت دوگانه انسان دارند و تنها در ساحت ایمان است که این
دوگانگی برخاسته، رهایی از رنج میسر می شود. رنج های مراحل مختلف اگزیستانس انسان ها را به
نومیدی و به آستانه انتخاب مرحل های والاتر می کشاند و به این ترتیب موجب اعتلای روح آدمی و در
نهایت گریز از نومیدی - این بیماری رو به مرگ - می شوند. کیرکگور ضمن بررسی روان شناختی
ژرفای انسان و ذکر مراحل وجودی او، ماهیت درد و رنج را در هر مرحله امری خاص متناسب با آن
مرحله می داند. او یگانه انتخاب اصیل برای مواجهه با دردها و رنج های زندگی را در ساحت ایمان
معرفی می کند. از نگاه کیرکگور، بهترین واکنش انسان به درد و رنج های زندگی ایمان است که به
یاری آن و بصیرتی که به مومنان می بخشد، می توان رنج ها را معنادار و در نتیجه قابل تحمل کرد. به
نظر کیرکگور، تنها از طریق آگاهی از رنج حقیقی است که می توان راه ایمان را پیمود.
ملخص الجهاز:
"(Kierkegaard, 1948: 53) خلــوص نیــت نــه در وظــایف گونــاگون اســت و نــه در پیامــدهای نیکــویی کــه بــر آنهــا مترتب است ، بلکه بـرعکس فقـط در احتـرام شـدید در برابـر وظیفـه ، در برابـر قـانون اخلاقـی اسـت کـه واجـد ارزش ابـدی می شـود و در نتیجـه شـخص بـه ارتبـاط خـودش بـا خـدا پـی می بــرد.
همۀ اینها رنـج هـای عظیمـی را بـر جـان او تحمیـل مـی کنـد؛ رنجـی کـه حتـی اندیشیدن به آن نیز رنج زاست : چه کسـی بـه بـازوان ابـراهیم قـوت بخشـید؟ چـه کسـی یمـین او را افراشـته نگاه داشت تا ناتوان به پایین نیفتـد؟ هـر کـس شـاهد ایـن منظـره باشـد فلـج می شود.
حال آنکـه کیرکگـور رنـج را نـه یـک مـانع ، مشـکل یـا مسـئله بلکه به مثابه واقعیتی مثبـت مـی پـذیرد و بـا وسـیله قـرار دادن آن در مسـیر تعـالی انسـان بـه عنوان طریق وصول بـه ابـدیت و شـادی ابـدی ، از سـویی انسـان را بـا نشـانه ای کـه همـواره در درون او می تواند باشد به تعالی دعـوت مـی کنـد و از سـوی دیگـر تحمـل آن را آسـان تـر و شــادمانه تــر مــی کنــد، تــا انســان در گریــز از رنــج بــه مــنجلاب روزمــرگــی ، رفــاه طلبــی ، خوش گذرانی و نومیـدی گرفتـار نگـردد و از جهتـی دیگـر در پـی علـت جـویی صـرف فلسـفی برای این تجربه درونی از کارکردهای فوق العاده آن غافل نشود (نصرتی ، ١٣٨٥: ٢٧٠)."