خلاصة:
نویسنده در این کتاب قصد داشته است تا به خواننده خود، جایگاه کلیدی جنسیت را
در زندگی اجتماعی یادآور شود و به تاثیر آن در زندگی روزمره واقف و هوشیار کند، تا
به این درک نائل آید که تصمیماتی که هر فرد در زندگی می گیرد و تجربیات زندگی
روزمره تا چه حد تحت الشعاع جنسیت اش است. این کتاب از شش فصل تشکیل
شده است که طی آن ضمن مروری بر رویکردهای زیست شناختی و روان شناختی
نسبت به جنس و جنسیت، خواننده را همچنین با «نظریه های رشد جنسیت در
روان شناسی» آشنا می کند، مفاهیم پایه مربوط به جنسیت در جامعه شناسی
و از جمله مفاهیم «نقش اجتماعی و نقش جنسیتی»، «هنجار جنسیتی»، «تفاوت
نقش های اجتماعی زنان و مردان»، «جامعه پذیری جنسیتی»، «کلیشه های جنسیتی
و جامعه پذیری جنسیتی» و نهایتا «هویت یابی جنسیتی» را پوشش می دهد. در این
کتاب، جنسیت، هم در روابط بین فردی (جامعه شناسی خرد) و هم در نهادهای
اجتماعی (جامعه شناسی کلان) مورد توجه قرار گرفته است. در جمع بندی نهایی
می توان گفت، کتاب جنسیت، جامعه و جامعه شناسی، از نقطه نظر محتوا درمجموع
از کیفیت مطلوبی برخوردار است. با توجه به این که حوزه مطالعات جنسیت، هنوز
در ایران، در زمینه ادبیات نظری و پژوهشی دچار محدودیت و کمبود منابع و نیازمند
توسعه است این اثر می تواند با تکیه بر نقاط قوت محتوایی خود، صرف نظر از
برخی کاستی ها که در جریان نقد اثر بدان اشاره شده است، جایگاه خوبی را در
مجموعه ادبیات حوزه مسائل جنسیت در سطح جامعه دانشگاهی و نهادهای پژوهشی
به خود اختصاص بدهد.
ملخص الجهاز:
"در مبحـث مـروری بـر حضـور فعال تـر زنـان در عرصـۀ شـغلی فقـط بـه یافته هـا و نظریه هــای غربــی محــدود شده اســت و وقتــی از عــدم تعــارض نقــش شــغلی و ســنتی زنــان صحبــت می شــود بــدون توجــه بــه ایــن واقعیــت بیــان شده اســت کــه تجــارب موجـود در ایـران الزامـا مشـابه آن چـه در غـرب شـکل مـی گیـرد نیسـت (همـان ، ٩٧) و مثـلا وقتـی مؤلـف ، از نشـانگان یـا سـندروم «آشـیانۀ خالـی » (کـه از مسـائل زنـان در میانسالی شــان به حســاب می آیــد) (همــان ، ٩٨) صحبــت به میــان مــی آورد، به شــیوه ای بیــان شــده کــه تفاوت هــای فرهنگــی مغفــول واقــع شده اســت ، بــه این معنــا کــه ایــن سال چهارم ، شمــــارٔە ۱۳ جداشـدگی فرزنـدان از والدیـن کـه در سـنین نوجوانـی یـا جوانـی عمدتـا در غـرب اتفاق بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــار ۱۳٩٦ می افتـد و طـی آن ، فرزنـدان اعـم از دختـر و پسـر حـول و حـوش سـنین ١٧ سـالگی ٣٤٥٠٠ منــزل والدیــن را تــرک می گوینــد و مســتقل زندگــی می کننــد؛ درنتیجــه آشــیانۀ والدینشـان خالـی می شـود، امـا در فرهنـگ ایـران شـاهد ایـن هسـتیم کـه تـا سـال های متوالـی و طولانـی ، به ویـژه درمـورد دختـران (کـه تـا زمانـی کـه ازدواج صـورت نگرفتـه باشــد معمــولا خانــه پــدری را تــرک نمی کننــد) الزامــا شــرایط و تجربیــات مشــابهی را شـاهد نیسـتیم ."