خلاصة:
یکی از باورهای مشترک میان شیعه امامیه و ایرانیان زرتشتی، آموزه رجعت و حیات دوباره برخی از انسان ها قبل از رستاخیز عام است. این امر سبب شده برخی از مستشرقین که در 150 سال اخیر به دنبال تبارشناسی ادیان شرق بوده اند، ادعای تاثیرپذیری باور رجعت در میان شیعیان را از آموزه های ایران باستان مطرح نمایند. این مقاله پس از بیان احتمالات متصور در تاثیرپذیری باورهای شیعه -به ویژه باور رجعت- و بیان اینکه اشتراک برخی از باورها در میان ادیان الهی (درصورتی که دین زرتشت را آیینی آسمانی قلمداد نماییم) طبیعی است، سعی بر آن دارد تا با نگاهی تاریخی–کلامی این ادعا را نقد نموده و اصالت و وحیانی بودن باور رجعت در میان شیعیان را با دلایل ذیل اثبات نماید؛ اولا: با وجود تفاوت های اساسی میان این دو باور، که بعضا بازگشت به تمایز ماهوی آنها دارد، نمی توان ادعای اشتراک و یکسان بودن آنها را مطرح کرد. ثانیا: شواهد و قرائن تاریخی فراوانی حاکی از این است که این باور در میان مسلمانان عرب، سال ها قبل از ارتباط با ایرانیان وجود داشته است. ثالثا: تشیع، منحصر در ایران نبوده و این عقیده و سایر باورهای شیعی در میان شیعیان سایر بلاد نیز رونق داشته است؛ از سویی دیگر تا قرن دهم هجری در ایران غلبه با سنیها بوده و غالب ایرانیان از مخالفان شدید تشیع و آموزه های آن بوده اند. رابعا: وجود تعصبات قومیتی در میان اعراب به ویژه نسبت به ایرانیان عجم و باورهایشان، مانع مهمی در تاثیرپذیری باورهای شیعی -که دارای نهاد عربی بوده- به حساب می آید. خامسا: از آنجا که زرتشتیان ایرانی فاقد منابع معتبر هستند، بسیار دشوار است تا بتوان آموزه ای را به ایشان نسبت داد و سپس ادعای تاثیرپذیری مکاتب متاخر را از ایشان کرد؛ بلکه با استناد به مدارک و شواهد معتبر تاریخی می توان بسیاری از شباهت های اعتقادی موجود در میان آموزههای این دو مکتب را ناشی از تاثیرپذیری متون ایرانی از آموزه های اسلامی–شیعی دانست و چه بسا باور رجعت نیز از چنین سرنوشتی برخوردار شده باشد.
ملخص الجهاز:
ايـن مقالـه پـس از بيـان احتمـالات متصـور در تأثيرپذيـري باورهاي شـيعه _ به ويـژه باور رجعـت _ و بيـان اين کـه اشـتراک برخـي از باورها در ميان اديـان الهي )درصورتيکه دين زرتشـت را آييني آسـماني قلمداد نماييم ( ط بيعي اسـت ، سـعي بر آن دارد تا با نگاهي تاريخي –کلامـي ايـن ادع ـا را نقـد نمـوده و اصالـت و وحيانـي بودن بـاور رجعت در ميان شـيعيان را بـا دلايـل ذيـل اثبـات نمايـد؛ اولا: بـا وجـود تفاوت هاي اساسـي ميـان اين دو بـاور، کـه بعضـا بازگشـت بـه تمايز ماهـوي آنها دارد، نميتوان ادع اي اشـتراک و يکسـان بـودن آنهـا را مطـرح کـرد.
خامسـا: از آنجـا که زرتشـتيان ايراني فاقـد منابع معتبر هسـتند، بسـيار دشـوار اسـت تـا بتـوان آمـوزه اي را بـه ايشـان نسـبت داد و سـپس ادع ـاي تأثيرپذيـري مکاتـب متأخـر را از ايشـان کـرد؛ بلکـه بـا اسـتناد بـه مـدارک و شـواهد معتبـر تاريخـي ميتـوان بسـياري از شـباهت هاي اع تقـادي موجـود در ميـان آموزه هـاي ايـن دو مکتـب را ناشـي از تأثيرپذيـري متـون ايرانـي از آموزه هـاي اسلامي –شـيعي دانسـت و چه بسـا بـاور رجعـت نيـز از چنيـن سرنوشـتي برخـوردار شـده باشـد.
امـا دو احتمـال ديگـر، مبنـي بـر تأثيرپذيـري بـاور رجعـت از باورهاي ايرانيان زرتشـتي در دهـه اول هجـرت از سـوي سـلمان فارسـي و يـا پـس از فتـح ايـران و بـه هنـگام ارتبـاط و تعامـل مسـلمانان بـا ايرانيـان نيـز بـه دلايـل متعـددي مـردود اسـت کـه در ايـن مجـال بـه تعـدادي از آنهـا اشـاره مي شـود.