خلاصة:
در ارتباط صفات با ذات الهی، دیدگاه های گوناگونی از سوی مسلمانان مطرح شده است؛ از
جمله آنها، نظریه ای است موسوم به عینیت صفات با ذات الهی که برگرفته از روایات اهل
بیت: است. در بیان عینیت صفات با ذات الهی، نظریات مختلفی وجود دارد که به نظر
می رسد آنچه صدرالمتالهین - در مجموع کتب خود با توجه به مبانی فلسفی موجود در حکمت
متعالیه - به آن رسیده است، بهترین دیدگاه در میان دیدگاه هاست. صدرالمتالهین در تبیین
مبانی نظریه عینیت صفات با ذات، بعضی از مبانی را که موجب این تبیین شده است، اصلا
مطرح نکرده است و به بعضی از مبانی به طور جسته و گریخته ذیل مباحثی دیگر و گاهی ذیل
مبحث عینیت اشاره کرده است و در تبیین معنای عینیت هم به طور منظم، مراحل معنایی با
توجه به مبانی مورد بحث قرار نگرفته است. ازاین رو، در این مقاله به دنبال این هستیم که تبیین
صدرالمتالهین را در عینیت صفات با ذات الهی، سازوار روشن سازیم. براین اساس، ابتدا مبانی
ملاصدرا را که به چنین دیدگاهی در این زمینه انجامیده است، مطرح می کنیم و سپس به
مراحل معنایی عینیت صفات با ذات الهی می پردازیم که عبار تاند از: تغایر مفهومی صفات با
یکدیگر و با ذات، یکی بودن مصداق صفات و ذات، اندماجی بودن صفات، تساوق در حیثیت
صدق، و صفات متناسب با ذات حق، و در خلال بیان مراحل معنایی، در اثبات مطابقت چنین
تفسیری با روایات معصومان:، به تطبیق با روایات می پردازیم.
Abstract Full Text [PDF 449KB]
There are different opinions concerning the relation between divine attributes and divine essence، of which one is the opinion known as the unity between divine attributes and divine essence، which in turn is taken from Ahlulbayt's traditions. The theory of unity is illustrated in a variety of ways top among which is the formulation put forth by Mulla Sadra who has explained but only some of its foundations in an inadequate manner in different places. Mulla Sadra has not shed light on the development of the process of unity. This article aims to explain the unity between divine attributes and divine unity from the viewpoint of Mulla Sadra. To do so، it explains the philosophical elements that led Mulla Sadra to hold such an opinion. It sheds light on the development of the meaning of unity، which assumes that attributes differ from each other and from divine essence in terms of meaning، though they are the same in terms of external reality، that attributes are intermixed، that their respect of substantiation is the same… It finally compares this theory with the infallibles' traditions available in this regard.
ملخص الجهاز:
"این مبنا نتیجهای را به دنبال دارد و آن اینکه میان تعدد مفاهیم، و ترکیب و ترکب مصداق استلزامی وجود ندارد؛ چراکه امکان این هست که موجودی بسیط، مصداقی برای مفاهیم متعدد باشد؛ به اینکه هریک از مفاهیم، از تمام ذات مصداق خود حکایت داشته باشد و همه ذات، هم مصداق مفهوم اول باشد و هم مصداق مفهوم دوم؛ مثل اینکه انسان در خارج، به تمام وجودش مخلوق است و همان به تمام وجودش در عین اینکه مخلوق است، معلوم الهی نیز میباشد و این بدان معنا نیست که مخلوقیت جزئی و معلومیت جزئی دیگر از انسان را تشکیل داده باشد، بلکه انسان با تمام وجودش، مخلوق و با تمام وجودش معلوم است، بدون اینکه تعدد مفاهیم مخلوقیت و معلومیت، ترکیبی از این ناحیه در انسان پدید آورد.
مرحله دوم: یکی بودن مصداق صفات و ذات صفات الهی هرچند از نظر مفهومی با ذات خدا و با یکدیگر متفاوتاند، در خارج، مصداقی واحد دارند؛ یعنی خداوند در عین بساطت وجودی، از همگی صفات همچون وجوب، علم، قدرت، حیات و اراده برخوردار بوده، و به عبارت دیگر، صفات عین ذات و صفات عین هم و ذات عین صفات است و دراینمیان، یک مصداق بیشتر برای این مفاهیم نیست.
اتحاد صفات با ذات الهی برخلاف اتحاد عرضیات با موضوع خود، از قسم دوم است؛ چون صفات الهی جدا از ذات الهی، از موجودیتی بالذات برخوردار نیست و بلکه تمام موجودیت صفات به این است که با حیثیت تقییدیه وجود حق تعالی است؛ چراکه – همانطور که در مراحل قبل آمد - افزون بر وحدت مصداقی صفات، وحدت در حیثیت صدق هم هست."