خلاصة:
تمایز افراد در فلسفه ارسطو بر پایه تفاسیر موجود در باب نسبت صورت و ماده، خواه سنتی یا رایج، همچون مسئله ای بنیادی ظاهر می شود. مقاله حاضر ضمن نقادی از این تفاسیر می کوشد تا تفسیری کاملا متفاوت و جدید نسبت به گذشته عرضه کند که نخست و به طور اصیل مبتنی بر فصل دوم از کتاب چهارم و سپس کتاب زتا از کتاب متافیزیک ارسطو است. این مقاله به اعتبار این دکترینش برخی از مفاهیم بنیادی ارسطو چون چیستی یا ماهیت و به طور کل شناخت شناسی و همچنین هستی شناسی را در یک شیوه کاملا جدیدی بر پایه معانی متعدد موجود تبیین می کند. تفسیر حاضر سازگاری مفهوم ارسطویی از معانی متعدد موجود (بر پایه تفسیر ما) با مفهوم منطق جدید از عبارت های تابعی از سویی و از سویی دیگر با مفهوم صورت تا آنجا که به علم ژنتیک، از منظر نقدی ما به این علم، مربوط است، نشان می دهد. بنابراین به اعتبار این تفسیر، ابعاد پنهان تحلیل ارسطو از معانی متعدد موجود و نسبت آن با کل فلسفه او و به طور خاص با تمایز افراد بیشتر روشن می شود. در فصل پایانی ما استدلال می کنیم که روش تفسیر سنتی و دیوید راس گرفتار مسائل چاره ناپذیری هستند.
Individuation in Aristotle’s philosophy arises as a fundamental problem when we understand the relation between form and matter based on existing interpretations، whether traditional or current. The present paper criticizes these interpretations and tries to present a new and different interpretation in comparison to the previous one.
Our interpretation is founded on the second chapter of the fourth Book and the book titled Zeta of Aristotle’s Metaphysics. The present interpretation reconstructs some of Aristotle’s fundamental concepts such as quiddity or essence and in general his epistemology and also ontology in a completely new method that uses different meanings of the word 'existence' in Aristotle. The present interpretation moves further than that to demonstrate that Aristotelian’s concept of the several senses of existence (based on our interpretation) agrees with the concept of new logic of functional expressions، and on the other hand، with concept of form insofar as it connects to science of genetics as we criticize this science. Therefore، in terms of this interpretation، we will clarify the hidden characteristics of Aristotle’s analysis of several senses of existence and its relation to totality of his philosophy and especially to individuation.
In the final chapter، we will demonstrate the traditional interpretation and David Ross’s analysis involved the irremediable problems.
ملخص الجهاز:
"در هنگام این بحث او متذکر میشود که هستی زیرنهاد یا واپسین موضوع محمول، به طور بنیادی با هستی ماده (اینجا نسبت هستی به ماده تلویحی است، چرا که ماده با نظر به خودش نمیتواند از هستی برخوردار باشد) به طور ریشهای متمایز است، تنها به این دلیل که ماده نمیتواند محمولهایش را متعین کند و یا از سوی آنها متعین شود، پس نمیتواند در حقیقیترین معنی جوهر باشد: «زیرا (چیزی) هست که هر یک از اینها بر آن حمل میشوند، و هستی آن غیر از هستی هر یک از مقولات است؛ زیرا چیزهای دیگر همه محمول جوهر قرار میگیرند، اما خود آن محمول ماده است.
اگر صورت نوعی وجود دارد که مستقل از ساختار مقولی صورت فردی یا به طور مسامحتآمیزی مقولات عرضی است تبدیل دارو به سم چگونه قابل توجیه است؟ همچنین اگر ساختار صوری مقولی فرد چیزی جدا از جامعیت نسبتهای میان مقولات است، یعنی قابل تقسیم به ذاتی و عرضی است آن طور که مفسران ارسطو تأکید کردهاند، سپس مبنای منطقی و عقلی ما برای انسان بودن سقراط و کالیاس و نیز تمایز آنها چون دو انسان چیست؟ پاسخ مفسران سنتی وجود تعاریف سنتی است که متاسفانه به طور نادرستی فهمیده شدهاند.
این پارادوکس چگونه میتواند حل شود؟ به نظر میرسد پاسخ مناسب به این پارادوکس مشروط به این است که نخست مفهومی اجمالی از شدن را بیان کنیم و سپس مفهوم ارسطو از معانی متعدد موجود و ساختار ژنتیکی یک موجود را سنجش کنیم؛ و مجددا از چینش مقولاتی چون مؤلفههای سازنده صورت و آهنگ تغییر میان نسبتها به گونهای سخن گفته شود که تمایز افراد را شرح بدهد و سپس به اعتبار این شرح و در هنگام آن تمایز چیستی از هستیشناسی بازشناسی شود."