خلاصة:
نورتروپ فرای (1912 ـ 1991م)، پژوهشگر کانادایی و منتقد شهیر قرن بیستم، عموما بهواسطه تحلیلهای اسطورهشناختی خود نام برآورده است. با این همه، فرای علاوه بر نقد اسطورهای، اعم از نقد آرکیتایپی و نقد میتوسی، به انواع ادبی و ردهبندی سمبولها نیز اشتغال خاطر داشت. کوشش وی در جهت تبیین ساختارگرایانه گونههای ادبی، مانند کمدی، رمانس، تراژدی و طنز، بیانگر گرایش وی به بررسی انواع ادبی است. اما بهنظر میرسد ردهبندی سمبولها نزد فرای اهمیت ویژهای در استقرار نظریه ساختارگرایانهاش دارد. با این همه، در پژوهشهایی که به زبان فارسی درباره فرای صورت گرفته، این موضوع اساسا مغفول مانده است. به همین سبب پژوهش حاضر ضمن بازطرح مبانی نظری فرای درباب ردهبندی سمبولها میکوشد منابعی را که وی بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از آنها متاثر است، آشکار کند. در همین راستا پژوهش حاضر نهفقط اهمیت واحد ساختاری متمایزی بهنام سمبول را در سطوح چندگانه ادبی متذکر میشود، بلکه میکوشد اشکال و صور ظهور سمبول را در این سطوح بررسی کند.
ملخص الجهاز:
فرای خود در این باره میگوید: مسیر انتقادیای که من در پی آن هستم، نظریهای انتقادی است که در درجۀ اول پدیدارهای کلی تجربۀ ادبی را تبیین میکند و در درجۀ دوم به دیدگاهی منتهی میشود که جایگاه ادبیات را در تمدن ـ بهمثابۀ یک کل ـ بررسی میکند (Frye, 1970: 268).
در این راستا، فرای نخست به موضوع تقلید ارسطویی میپردازد و تأکید میکند: «تقلید آن چنان که ارسطو مطرح میکند، متوجه اعمال خاص و جزئی است» (1377: 104)؛ یعنی اعمالی که در تاریخ و سایر ساختارهای کلامی غیرادبی موضوعیت دارد؛ اما در ساختار ادبی تقلید معطوف به «اعمال سنخی» (همان جا) است و به همین سبب آنچه مورد تقلید قرار میگیرد، «از تاریخ فلسفیتر است» (همان جا)؛ زیرا در این ساحت، تقلید بیش از توجه به عمل جزئی و خاص در پی بهتصویر کشیدن یک سرمشق یا نمونۀ کلی از عمل است که تا مرتبۀ اعمال سنخی فراکشیده شده است.
به این ترتیب، از آنجایی که آرکیتایپ بهزعم فرای، مؤلفهای اجتماعی است که روابط فرهنگی را تضمین میکند، نقد مرتبط با این مرحله، یعنی نقد صور نوعی، ادبیات را بهمثابۀ یک واقعیت اجتماعی تلقی میکند و به همین سبب برای فهم کارکرد اجتماعی اثر متوجه کشف سازوکار درونی قراردادها و ژانرهای ادبی است تا «جایگاه یک شعر واحد را در پیکرۀ کلی شعر مشخص کند» (Hart, 2005: 72).
فرای خود در این باره چنین میگوید: دیدگاه آناگوژیک نقد به مفهومی از ادبیات منجر میشود که در جهان خاص خودش موجودیت مییابد و دیگر تفسیر زندگی یا واقعیت بهشمار نمیرود؛ بلکه زندگی و واقعیت را در نظام روابط کلامی جای داده است (فرای، 1377: 150).