خلاصة:
مقاله حاضر با هدف یافتن نسبت معرفتی میان ایمان و عقل و در نهایت سنجش میزان عقلانیت از منظر نجمالدین رازی تألیف شده است، ایمان و عقل در نگاه وی به ابزار معرفتشناسی میمانند و گوهر عقل یا روح رحمت للعالمین با اوصاف متعددش، جوهری است نورانی با اعتبارات ملک، نور و قلم. آنگاه معرفت عقلی مرتبهای از مراتب وصول به علم توحید بوده و جایگاهی برای رسیدن به معرفت شهودی است که در عالم معقول کاربرد دارد و معرفت نجاتبخش هنگامی است که بنای عقل انسان، مطلع نور ایمان باشد تا نبوت انبیا مقرر شود. گوهر ایمان معدنی است که جایگاه آن طور دوم قلب بوده و تکیه بر عقلانیت رهگذری برای ایمانگرایی است که اثر تابش نور ایمان بر دل، تصدیق نام دارد. تصویری که رازی از نسبت ایمان و عقل ترسیم کرده، عقلانیتی متعادلانه و تلفیقی، میان عقلگرایی حداکثری و انتقادی توأمان با ایمانگرایی است که در تعیین اعتبار یا عدم اعتبار نظامهای اعتقاد دینی در فلسفۀ دین نقش مؤثر دارند و تعامل آن دو، عامل ارائۀ درست دین و مانع آسیبهای درونی و بیرونی است. این همه، نظر به تطبیق آرای وی با رویکردهای فراگیر ایمان و عقل استخراج شده است.
ملخص الجهاز:
مؤلف مقاله گرچه متذکر شده است که «براي شناخت عصـارة تفکـرات نجـم دايـه در باب نسبت ميان عرفان و فلسفه از سوي عارفي اشعري مذهب مشروط بـه ايـن اسـت کـه بتواند فضاي فرهنگي و علمـي روزگـار مؤلـف را در قـرن هفـتم هجـري درک کنـد و بـا زمينه هاي مذهبي و مؤلفه هاي فکري تصوف خراسان آشنا باشد تا مبادا داوري چنين عارفي را در باب عقل ، با فرآورده هاي راسيوناليسم (عقل گرايي) معاصر مقايسـه کنـد» (موحـدي، ١٣٨٨: ١٦٩) ولي رويکردهايي که اکنون در فضاي فکري فلسفۀ ديـن وجـود دارد، غيـر از عقل گرايي چه از نوع حداکثري باشد يا از نوع انتقادي انکارشدني نيست .
پرسش مناقشه انگيز اين است که نقش عقل در تعيين اعتبار يا عدم اعتبار ايـن نظام ها چيست ؟ آيا اين مدعا هم درست خواهد بود که به يک معنا ايمـان داشـتن منـوط بـه آن است که شخص دلايل خوبي براي اعتقاد به صدق ايمانش داشته باشد؟ تعريف عقل و ايمان در نظرگاه رازي رازي عقل را اين گونه معرفي مي کند که منظور از لفظ عقل ، عقل کل است و مي گويند معلـول اول از علت اولي است و طايفه اي ديگر عقل فعال مي گويند و بعضي عقل مستفاد مي گوينـد و بعضـي عقل انساني مي گويند و اين آنست که بدان فکر مـي کننـد و تميـز بعضـي چيزهـا از بعضـي بـدان مي کنند و آن بر دو قسمت است : يکي عقل بالقوه چنان که در اطفال هست ، هنـوز کمـال نيافتـه و دوم عقل بالفعل چنان که در عاقل کامل هست که از قوت به فعل آمده است و در حـد ايـن عقـل گفته اند: «العقل قؤە دالۀ علي حقايق الأشياء کل ها».