خلاصة:
مسئلة قانونمندی در جغرافیا از دیرباز موضوع مجادلات بسیاری بوده و در سطحی گستردهتر در حوزة فلسفة علوم طبیعی و اجتماعی مطرح شده است. در حوزة علوم اجتماعی، همواره دو رویکرد در زمینة قانونمندی این علوم وجود دارد. در برخی مکاتب با اتکا به رویکرد رئالیستی، بر همانندی علوم طبیعی و اجتماعی اصرار شده است، اما مکاتب ایدئالیستی، علوم اجتماعی را متفاوت از علوم طبیعی میدانند و قانونمندی این علوم را انکار میکنند. در علم جغرافیا، مکاتبی مانند محیطگرایی، رفتارگرایی، فضایی و سیستمی، با تکیه بر رویکرد طبیعتگرایی، دانش جغرافیا را دانشی قانونمند میدانند. درحالیکه پیروان مکاتبی از جمله امکانگرایی، استثناگرایی و مکاتب رادیکال (انتقادی و پستمدرن) به این قانونمندی اعتقادی ندارند. هدف اصلی پژوهش حاضر، بررسی مسئلة قانون در جغرافیا از منظری متفاوت با توجه به دو رویکرد فوق است. همچنین قانونمندبودن یا نبودن دانش جغرافیا در این مطالعه تحلیل میشود. از دیدگاه ما، از آنجا که جغرافیا جزء علوم اعتباری است نه حقیقی، قانونمندی مبتنی بر فراوانی مصادیق نیست. برخلاف دیدگاه جغرافیدانان طبیعتگرا، حتی اگر یک گزارة جغرافیایی، گزارهای شخصی محسوب شود و میان موضوع و محمول آن رابطة علی باشد، آن گزاره در حکم قانون و قاعدهای کلی خواهد بود که قابلتعمیم به همة مکانها و فضاهاست. نتایج پژوهش حاضر نشان میدهد جغرافیا در زمرة علوم قانونمند است که این مسئله با اتکا به رویکرد رئالیستی و به کمک تحلیلهای منطقی و معرفتشناختی در مطالعة حاضر مشخص شده است.
ملخص الجهاز:
به بیان دیگر، اگر بپذیریم اجرای برنامۀ آمایش سرزمین موجب بروز ثبات و پایداری کشور در مقابل چالش ها و تهدیدات داخلی و خارجی است ، اما اجرانشدن این برنامه ثبات و پایداری را به وجود بیاورد، گزارة فوق از گروه گزاره های علمی (تجربی و آزمون پذیر) خارج میشود و در گروه گزاره های فلسفی (غیرتجربی) قرار میگیرد؛ زیرا گزاره های فلسفی و متافیزیکی در برابر حوادث و پدیده های جهان عینی بی تفاوت هستند و سیر حوادث در درستی یا نادرستی آن ها تأثیری ندارد.
ب ) قوانین علمی (تجربی): قوانینی هستند که از مفاهیم ماهوی تشکیل شده اند، از پدیده های «مادی خارجی و محسوس » حکایت میکنند و راه کشف آن ها «تجربه » است ؛ مانند قوانین فیزیک ، شیمی و زیست شناسی (مصباح یزدی، ١٣٩١ الف : ١٠٠-١٠١؛ فصیحی، ١٣٨٩: ١١٨-١١٩).
به طور کلی، نگاه پوزیتیویستی به پیدایش مکتب های جبرگرایی، دیدگاه فضایی (به مفهوم دکارتی)، کمی، نگرش سیستمی و تفسیر مکانیکی از مفهوم ترکیب جغرافیایی میانجامد و به «تبیین علی » در تشریح شرایط محیطی منحصر میشود، در دیدگاه امکان گرایی زمینه برای مکتب های انسان گرا، استثناگرا و جغرافیای غیرقانونمند متکی بر تبیین های غیرعلی و غیرضروری از نوع تشریحات آماری و حساب احتمالات ، فراهم شده است (کامران و واثق ، ١٣٨٩: ١٣؛ شورچه ، ١٣٩٤: ٤٦؛ جنسن ، ١٣٧٦: ١٢٨-١٢٩).
, 2009, The Philosophy of Social Sciences, Translated By Abdulkarim Soroush, 5th Edition, Tehran: Serat Publications.