خلاصة:
ژیل دلوز (1995-1925) فیلسوف فرانسوی هرگز اثر مستقلی به موضوع دین اختصاص نداد. با اینهمه مسئله دین در آثار او قابل ردیابی است. این موضوع به ویژه از منظر ارتباطش با فلسفه، سیاست و اخلاق مهم است. تلقی دلوز از دورنماندگاری را میتوان با تقابلی که او میان فلسفه و دین مینهد توضیح داد. مبحث خدا و درونماندگاری تقابل ریشه ای و دراماتیک دلوز میان فلسفه و دین را نشان میدهد: عشق فلسفه به درونماندگاری یا هستی افقی، تعلق خاطردین به تعالی یا هستی عمودی. دیدگاه کلی او از این حیث نیچهای و اسپینوزایی است و در راستای نقد افلاطون هم است. به یک معنا او به شدت تحت تأثیر پیامدهای اخلاقی – سیاسی "مرگ خدا"ی نیچه است و از این منظر میتوان دین را از دیدگاه دلوزی مطالعه کرد. پژوهش پیش رو این مسئله را مفصلتر بررسی میکند و میکوشد از زاویه مسئله خدا و دین پرتوی بر اخلاق و سیاست دلوزی بیفکند.
ملخص الجهاز:
این رخداد هستیشناسی را نیز از پسلرزههای خود بینصیب نگذاشت: دیگر با چیزی بهنام هستی (Being) که چونان امری متعالی بر فراز هستندهها باشد سروکار نداریم، آنگونهکه مثلا در افلاطون میبینیم: هستیای پر، سرشار، و کامل (عالم مثل) که هرآنچه وجود دارد سایه و روگرفتی ناقص از آن است.
بنابه تفسیر یکی از دلوزشناسان میتوان گفت: دلوز هم مانند نیچه چیزی مثل هستیشناسی ندارد، چراکه نیچه اعلام کرد خدا (یا هستی) مرده است و برای دلوز هم هستیشناسی دیگر مسئله نیست.
اگر خدا در تلقی کلاسیک از تراژدی جهان را دوباره به نظم خود بازمیآورد (نظم ازپیش مقرر و اندیشیدهشده، غایتی که هستی بهدور آن نظم یافته است) و زمان آنچه را از دست داده بود دوباره بهدست میآورد، یعنی همان تصور دورانی و حلقوی از زمان.
مثلا فرد الف در درون خود بسگانگیای از بینهایت نیروها و رانهها دارد که تسلط و غلبۀ یکی از آنها، که بهنظر نیچه و همچنین فوکو امری کاملا تاریخی است و ازاینرو پیشامدی و ازقضا با مسئلۀ سیاست و انضباط پیوند خورده است، فرد الف را به آنی بدل کرده است که اکنون است.
این خوانش کلوسوفسکی و دلوز از بازگشت جاودان نیچه است و آن را باید از تکرار مسیحی جدا کرد، تکراری که خود، خدا، و جهان را احیا و اعاده میکند و باعث میشود دایره (حلقه) دوباره مرکز پیدا کند: «در حلقۀ دیونوسوس مسیح بازنمیگردد».
جهان سرشار است از امکانهای غنی و ازپیشمقررنشده است؛ حتی چیزی بهنام مفهوم «انسان» که انسان را تعریف و تعیین کند نیز با شکست روبهرو شده است و این یکی از پیآمدهای مرگ خداست.