خلاصة:
ملتهای مسلمان جهان هویت اسلامی خود را، بهویژه بعد از ظهور انقلاب اسلامی ایران، بازیافتهاند. این بازیابی بزرگترین حادثهای است که در قرن بیستم در جهان اسلام رخ داده است و در این قرن ادامه دارد. این دستاورد بزرگ وقتی به هدف خود خواهد رسید که به تاسیس تمدن نوین اسلامی منتهی شود؛ اما چنین تمدنی از بنیانهای معرفتی خاصی برخوردار است که با بنیادهای تمدن الحادی مدرن کاملا متفاوت و معارض است؛ ازاینرو شناخت بنیادهای دو تمدن بیانشده، از بههمآمیختگی دو تمدن ناسازگار جلوگیری خواهد کرد و تلاش دشمنان تمدن اسلامی را در تهیکردن آن از درون، ناکام خواهد گذاشت. در این مقاله درصدد بیان اجمالی تعارض بنیانهای تمدن اسلامی و تمدن سکولار و الحادی مدرن هستیم.
ملخص الجهاز:
مشاهدۀ این پیشرفتها ــ اگر بتوان بهرهوری هرچه بیشتر از عالم طبیعت بدون توجه به خدای متعال را پیشرفت نامید ــ ازسوی مشرقزمینیان و نیز ورود فناوری و صنعت غرب به کشورهای شرقی سبب شد بسیاری از متفکران کاملا تحت تأثیر تمدن مغربزمین قرار گیرند و با تأثیرپذیری کامل از آن و ازدستدادن هویت اصلی خود، با اعتقاد به اینکه تنها راه صحیح ترقی بشر، همان طریقی است که تمدن غرب و جهان مدرن پیموده است، سعی کردند از آن دفاع کنند.
به اعتقاد انسان مدرن، دین و آموزههای دینی حق دخالت در هیچیک از حوزههای معرفتی بشر ــ اعم از نظری و عملی ــ را ندارند و همهچیز باید تبیین ایندنیایی پیدا کند (سکولاریسم)؛ برای مثال، در تعیین ملاکهای اخلاقی، انسان باید صرفا سود دنیوی و مادی خود را در نظر بگیرد و به این دلیل که وجود مادی صرف بوده و هیچ ارتباطی با مبدأ و معاد ندارد، دربارۀ آن داوری کند؛ ازاینرو هرچه انسان در تشخیص خود خوب بداند و بهدنبال آن باشد و آن را بخواهد خوب است و از هرچه متنفر باشد، آن امر بد است؛ یعنی مرجع تشخیص خوبیها و بدیها و تمام ارزشهای اخلاقی امیال و خواست بشر است؛ چنانکه بنتام در این باره میگوید: «خوب یعنی خواستنی و بد یعنی نخواستنی» (آربلاستر، 1377ش، ص202).
نتیجه آنکه دنیای مدرن وقتی آغاز گشته است که انسان و خواستها و امیال او محور همۀ عالم شده و تمام تلاشهای عملی بشر نیز نقش ابزاری داشته و هدف آن تسلط هرچه بیشتر بر عالم طبیعت و زندگی راحتتر و به دیگر سخن، ارضای هرچه بیشتر و بهتر امیال مادی بشر است و بههیچروی آموزههای دینی و ماورای طبیعی در حیطۀ حیات بشر نباید دخالت کند.