خلاصة:
یکی از خصوصیات عمدة داستاننویسی دهههای شصت و هفتاد در ایران، تلاش برای گشودن دریچههایی تازه به جهان داستان و بالابردن سطح داستاننویسی است. در بین تلاشهای انجامشده میان داستاننویسان این دو دهه، کارهای اندک بیژن نجدی، جایگاهی خاص دارد؛ چراکه آثار این نویسنده، از زمینههای مهم ظهور و پیدایش رویکرد پستمدرنیسم در عرصة داستاننویسی معاصر ایران به شمار میرود.در این مقاله، سعی بر آن است که علاوهبر ارائة تحلیلی پسامدرنیستی از داستان کوتاه «دوباره از همان خیابانها» نوشتة بیژن نجدی، عناصر بلاغی مرتبط با پسامدرنیسم و ارتباط آنها با شاعرانگی نوشتار نجدی مشخص شود. برای این منظور، ابتدا پسامدرنیسم و مولفههای برجستهای از ادبیات داستانی آن همچون اتّصال کوتاه، فراداستان، محتوای هستیشناسانه، فروپاشی روایتهای کلان و... با تکیه بر نظریههای منتقدان برجستة این حوزه، همچون دیوید لاج، پاتریشیا و، بری لوئیس و دیگران به اختصار بیان شده، سپس وجود هرکدام از این عناصر با ذکر نمونههایی از داستان اثبات میشود. میتوان گفت علاوهبر آنکه حضور این مولفهها در کنار یکدیگر، حکایت از پسامدرنیستی بودن این اثر دارد، عناصر بلاغی نیز در قالب شاخصههای زیادهروی و آیرونی بر شاعرانگی اثر افزودهاند.
ملخص الجهاز:
در اين مقاله ، سعي بر آن است که علاوه بر ارائۀ تحليلي پسامدرنيستي از داستان کوتاه «دوباره از همان خيابان ها» نوشتۀ بيژن نجدي، عناصر بلاغي مرتبط با پسامدرنيسم و ارتباط آن ها با شاعرانگي نوشتار نجدي مشخص شود.
نجدي با به کارگيري سه عنصر عاطفه ، کلام و خيال در کنار استفاده از عناصر بلاغي، مانند استعاره و مجاز که به طور گسترده در داستان هاي او ديده ميشود، توانسته است زبان آثار خود را به شعر نزديک کند و به اين صورت ، سبکي نو در ادبيات داستاني ايران خلق کرده که خاص خود اوست .
در مقالۀ حاضر، سعي بر آن است که وجود برخي از ويژگيهاي ادبيات داستاني پسامدرنيسم در داستان «دوباره از همان خيابان ها»، اثر بيژن نجدي بر اساس نظريه هاي ناقدان برجستۀ اين زمينه مانند ديويد لاج ١، پاتريشيا وو٢، بري لوئيس ٣، برايان 1.
با روشي توصيفي- تحليلي موردبررسي قرار گيرد و به اين پرسش ها پاسخ داده شود که آيا اساسا ميتوان خوانشي پسامدرن از اين داستان داشت ؟ و در اين صورت ، کدام يک از شاخص هاي پسامدرنيسم در اين داستان ديده ميشود؟ آيا زبان شاعرانۀ «دوباره از همان خيابان ها» در راستاي هماهنگي با محتواي پسامدرنيستي اثر به کار رفته است ؟ آيا ميتوان عنصر بلاغي مرتبط با پسامدرنيسم را در اين داستان مشاهده کرد؟ اما پيش از پرداختن به اين امر، نگارندگان لازم ميدانند ابتدا به معرفي نويسندة داستان پرداخته ، سپس مباحثي نظري دربارة ماهيت رويکرد پست مدرنيسم و مؤلفه هاي آن در عرصۀ داستان بيان کنند و بر اساس اين داده ها، به تحليل داستان «دوباره از همان خيابان ها» بپردازند.
درواقع ، پيرزن هنگام بازگشت از همان خيابان ها، هيچ کدام از آن جلوه هاي زيبايي از زندگي را که ديده بود، دوباره مشاهده نميکند و به اين ترتيب ، بار ديگر مخاطب دنياي پسامدرن داستان ، از تشخيص واقعيت و فراواقعيت ها باز ميماند.