خلاصة:
ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺑﺎزی ﺷﻄﺮﻧﺞ در ﺷﻌﺮ اﻏﻠﺐ ﺷﺎﻋﺮان ﮐﻼﺳﯿﮏ زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ دﯾـﺪه ﻣﯽﺷـﻮد، اﻣّـﺎ ﺑﺮﺧـﯽ از اﯾـﻦ
ﺷـﺎﻋﺮان، ﻧﮕـﺎه ﺳـﻤﺒﻮﻟﯿﮏ ﺑـﻪ آن دارﻧـﺪ و ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﮐﻪ در ورای ﺑﺎزی ﺷﻄﺮﻧﺞ و ﻣﻬﺮهﻫﺎی ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ آن، رازﻫﺎﯾﯽ ﻧﻬﻔﺘﻪاﺳﺖ؛ ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ، ﭘـﯽ ﺑـﺮدن ﺑـﻪ ﻣﻌﻨـﺎی ﻧﻤـﺎدﯾﻦ ﺷـﻄﺮﻧﺞ و ﻣﻬﺮهﻫـﺎی آن ﻧﯿﺎزﻣﻨﺪ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ و ﺑﺮرﺳﯽ آﺛﺎر اﯾﻦ ﺷﺎﻋﺮان اﺳﺖ. ﯾﮑﯽ از ﻣﻀﺎﻣﯿﻦ ﻣﺸﺘﺮک در ﺷﻌﺮ ﺧﺎﻗﺎﻧﯽ و ﻣﻮﻟﻮی، ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺷﻄﺮﻧﺞ و اﺻﻄﻼﺣﺎت ﻣﺮﺑـﻮط ﺑـﻪ آن اﺳﺖ، ﺑﺪﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺪام از اﯾﻦ دو ﺷﺎﻋﺮ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از اﯾﻦ ﺑﺎزی، اﻓﮑﺎر و ﺑﺎورﻫﺎی ﺧﻮد را ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﮐﺸﯿﺪهاﻧﺪ. از اﯾـﻦرو ﻧﻮﺷـﺘﺎر ﺣﺎﺿـﺮ ﺑـﺮآن اﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺎ روش ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ-ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ، ﻣﻀﻤﻮن آﻓﺮﯾﻨﯽ وﺗﺼﻮﯾﺮﺳﺎزی ﻋﻨﺎﺻﺮ ﺷﻄﺮﻧﺞ در آﺛﺎر ﻣﻮﻟﻮی و دﯾﻮان ﺧﺎﻗـﺎﻧﯽ را ﺗﻄﺒﯿـﻖ دﻫـﺪ و روﯾﮑـﺮد اﯾـﻦ دو ﺷﺎﻋﺮ را ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﺎزی ﺷﻄﺮﻧﺞ، ﺑﺮرﺳﯽ و ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻧﻤﺎﯾﺪ. ﺑﺮرﺳﯽﻫﺎی اوﻟﯿﻪ، ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ؛ ﺧﺎﻗﺎﻧﯽ از ﺷﻄﺮﻧﺞ و اﺻﻄﻼﺣﺎت ﻣﺮﺑـﻮط ﺑـﻪ آن ﺑـﺮای ﺑﯿﺎن ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ ﺣﮑﻤﯽ و ﭘﻨﺪﮔﻮﻧﻪ اﺳﺘﻔﺎده ﮐﺮده و در ﻣﻘﺎﺑﻞ، ﻣﻮﻟﻮی، ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﺸﺮب ﻋﺮﻓﺎﻧﯿﺶ، از اﯾـﻦ ﺑـﺎزی و اﺻـﻄﻼﺣﺎت آن ﺑـﺮای ﺑﯿـﺎن ﻋﻘﺎﯾـﺪ ﻋﺮﻓﺎﻧﯽ ﺑﻬﺮه ﺑﺮدهاﺳﺖ. ﻗﺎﺑﻞ ذﮐﺮ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺎﻗﺎﻧﯽ و ﻣﻮﻟﻮی ﺑـﺮای ﺑﯿـﺎن اﯾـﻦ اﻫـﺪاف از آراﯾـﻪﻫﺎی ادﺑﯿـﯽ ﭼـﻮن؛ ﺗﺸـﺒﯿﻪ، اﺳـﺘﻌﺎره و ﮐﻨﺎﯾـﻪ اﺳـﺘﻔﺎده
ﮐﺮده اﻧﺪ.
ملخص الجهاز:
همچنین در بیت زیر، این مضمون با بیانی دیگر به تصویر درآمده و همانند بیت قبلی، دل به شاه تشبیه شده است: مگذار شاه دل به در ماتخانه در; ; زین در که هست در در عزلت فرونشان (خاقانی، 1387: 276) در شعر مولوی از شاه شطرنج به عنوان نمادی برای بیان اندیشههای والای عرفانی و اخلاقی استفاده شدهاست؛ به عنوان مثال؛ مولوی در ابیات زیر، صفحة شطرنج را با تمام مهرههایش، نماد جهان و شاه شطرنج را نماد پروردگار قرار دادهاست: برد و اندی هست آخر تا کی ماند کی بردشاه گوید مر شما را از من است این باد و بوداندرین شطرنج برد و ماند یکسان شد مرادر نجاتش مات هست و هست در ماتش نجات; ; ورنه این شطرنج عالم هست با جنگ و جهاد؟گر نباشد سایة من، بود جمله گشت بادتا بدیدم کاین هزاران لعب یک کس مینهادزان نظر ماتیم ای شه آن نظر بر مات باد (مولوی، 1387: 201) در شاهد مثال زیر از مثنوی مولوی، شاه مظهر قدرت و راهبری است، شاه در این مقام صدرنشین تمام موجودات میباشد و در بهترین جایگاه، ناظر اعمال مخلوقات است: گفت: شه نیکوست خیر و موقعشموضع رخ، شه نهی، ویرانی است در شریعت، هم عطا هم زجر هست; ; لیک چون خیری کنی در موضعش موضع شه اسپ هم نادانی است شاه را صدر و فرس را درگه است (مولوی، 1378: 2593) ابیات ذکر شده، بیان کنندة این مفهوم هستند که هر چیزی به جای خویش نیکوست حتی احسان و کارهای نیک هم در جای خود نیکوست.