خلاصة:
رجوع به دین و ارزشهای فرهنگی اصلیترین و شاید تنها راهِ برونرفت از فضای متشنج اجتماعِ بشر امروزی است. انسان برای تحلیل محیط فرهنگی به درک صحیح از سطوح مختلف و تأثیر متقابل لایههای فرهنگ بر یکدیگر نیاز دارد. شناخت مفاهیم، پیشفرضها و مبانی فکری که منجربه صدور احکام و تشکیل یک نظام پیچیده ارزشی میشود موجب بروز و ظهور رفتارهایی برآمده از آنها خواهد شد. رؤیت یک رفتار و نماد باید «تحلیلگر فرهنگی» را تا مبانی و پیشفرضها رهنمون شود. نگاه تطبیقی به دو رویکرد متفاوت «مادی و غربی» و «معنایی و اسلامی» به انسان، کمک شایانی به او خواهد کرد. شکی نیست که مبادی فرهنگی اسلام، مطلوب انسان است اما بر اندیشهورزان حوزه و دانشگاه فرض است که به استخراج این معارف عمیق و انضمامی و هنجاریکردن آن در اجتماع اهتمام ورزند. ترسیم فرهنگ مطلوب باید از مبادی و اخبار و هستها و نیستها با رویکرد فلسفی شروع شود و به لایه «احکام و ارزشها»، «بایدها و نبایدها» و «انشای به هنجار و انضمام» نزدیک شود و با ترسیم نظامِ منطقیِ برآمده از ذهن هندسی، با معماری دقیق برای احیا و گسترش این مبادی با پشتوانه قانون و ضابطه (برآمده از شرع و عقل) اقدام کرد تا در سبک زندگی یک مسلمان شاهد «توازن رفتاری در راستای احکام الهی» باشیم.
این نوشتار بر آن است که به لایههای مختلف فرهنگ، تبیین مبادی و ارزشها و نمودها با رویکرد اسلامیـایرانی، ایدهپردازی، مدلسازی و رسیدن به مثال و شاخص در این حوزه بپردازد و ساختاری نظاممند از فرهنگ مطلوب را ترسیم کند و مقدمات فعالیتهای علمی دیگر را فراهم آورد.
ملخص الجهاز:
حال باید پرسید که آیا انسانی که محور عالم قرار گرفته است، در نگاه غربی باید تنها و در حیطة ماده و طبیعت تولد یابد و فانی شود؟ از عالم دیگر و غیب و خدای خالق شارع منقطع باشد؟ یا با نگاه و رویکردی دیگر، انسان محور کائنات است و بهانة خلقت و در محضر خدا ضمن قائلبودن به عالم شهود به غیب نیز نظر دارد؟ این انسان، منقطع از خدا نیست و به وجود روح و دین بهعنوان درس زندگی باور دارد؛ بنابراین، رابطهای مطلوب با اطراف خود را ترسیم میکند.
(به تصوير صفحه مراجعه شود) اگر روابطِ ابعاد انسانی با رویکرد دینی و فرهنگی ترسیم شود، بدین معنا که اگر تمامي زوایای زندگی بشر با زیربنای فرهنگ و حکمت تفسیر شود مفاهیم بنیادی در این فضا مطابق جدول زیر قابل جعل و شناسایی هستند: عرصه قوای متناظر مفاهیم بنیادی از دید اسلام در ایجاد تعادل بین قوای انسان تحت لوای عقل فرهنگ عاقله و دین سیاست غضبیه خدمت اجتماع واهمه عزت اقتصاد شهویه برکت بدین ترتیب سیاست هرچه بیشتر در حوزة ادارهکردن جامعة انسانی برای خدمت معنا مییابد و «کُلُّکُم راع وَ کُلُّکُم مَسئول عَن رَعِیَّته» موضوعیت مییابد.
ترسیم وجوه تمایز فرهنگ مطلوب غرب و اسلام در لایة مفاهیم بنیادی پایه و اساس مبانی فرهنگی، برآمده از نگاه به انسان است که باید در این مقال به آن بیشازپیش نظر افکند.
در این ساختار و نظام مطلوب اجتماعی خانواده بهعنوان سلول و کانون اصلی تربیت انسانی لحاظ شده است و پس از آن در حوزة اجتماع بر زیرسیستم اصلی یعنی مسجد (مکانی برای ذکر خدا) تأکید ميشود و اجتماع حول این محور قرار ميگیرد.