خلاصة:
اراده تام انسانی در اسلام با فرقه کلامی معتزله، شناخته میشود. قاضی عبدالجبار، متفکر برجسته اعتزال، با هدف دفاع از عدل الهی و تبیین سازگاری آن با مسیله تکلیف و نیز مسیولیت اخلاقی، افعال انسان را مستقل از اراده الهی میداند. از سوی دیگر، در فلسفه معاصر غرب، رودریک چیزم به هدف تبیین سازگاری میان علیت انسان و اصل ضرورت علی و معلولی، خود شخص را مبدا نهایی عمل معرفی میکند. در این مقاله با روش تحلیلی توصیفی ضمن بیان آرای هر دو متفکر در باب مسیولیت اخلاقی انسان، بیان خواهد شد که با وجود اختلاف مبنایی در جهانبینی چیزم و قاضی عبدالجبار درباره اموری چون ماهیت انسانی و اقسام علیت موجود در عالم، در خصوص مسیله اختیار انسان، گونهای همداستانی و قرابت برقرار است؛ هرچند هر دو متفکر با پذیرش اراده استقلالی تام انسان، ضمن گرفتار شدن به نگاهی غیرتوحیدی، به نتایجی نادرست در باب فاعلیت انسانی دست یافتهاند.
The whole human will be known in Islam by the Mu'tazila theologian sect. Judge Abdul Jabbar is a prominent thinker of retreat with the aim of defending divine justice and explaining its compatibility with the issue of duty as well as moral responsibility, considers human actions independent of the Divine Will. On the other hand, in contemporary Western philosophy, Roderick Chizam introduces himself as the ultimate source of action in order to explain the compatibility between human causality and the principle of causal necessity. In this study, by using analytical-descriptive method, while expressing the views of both thinkers on human moral responsibility, will be expressed that despite the fundamental differences in the worldview of Chizam and Judge Abdul Jabbar on matters such as human nature and the types of causality in the world, on the issue of human free will, there is a kind of coherence and closeness, However, by accepting the total independent will of man, both thinkers, while being caught in a non-monotheistic view, have achieved wrong conclusions about human activity.
ملخص الجهاز:
در این مقاله با روش تحلیلی ـ توصیفی ضمن بیان آرای هر دو متفکر در باب مسئولیت اخلاقی انسان، بیان خواهد شد که با وجود اختلاف مبنایی در جهانبینی چیزم و قاضی عبدالجبار دربارة اموری چون ماهیت انسانی و اقسام علیت موجود در عالم، در خصوص مسئلة اختیار انسان، گونهای همداستانی و قرابت برقرار است؛ هرچند هر دو متفکر با پذیرش ارادة استقلالی تام انسان، ضمن گرفتار شدن به نگاهی غیرتوحیدی، به نتایجی نادرست در باب فاعلیت انسانی دست یافتهاند.
این اصل تخلفناپذیر عالم طبیعت، این سؤال را موجب شد که آیا افعال انسانی نیز که مانند موقعیتهای مشخص در زمان آینده هستند، براساس شرایط گذشتۀ فرد و قوانین حاکم بر طبیعت تعیین میشوند؟ آیا ارادۀ انسانی بهعنوان یکی از پدیدههای نفسانی که تحت این نظام علّی است، میتواند آزاد باشد؟ این سؤالات، برآمده از معنای مختار بودن است که براساس آن، مبدأ نهایی عمل برای صدق معنای مختاریت، باید در خود فاعل باشد.
چیزم ضمن باور به این اصل، بههدف پاسخ به ناسازگاری میان ضرورت علّی و اختیار انسان، به ارادۀ آزاد و مسئولیت اخلاقی انسان پرداخته؛ و هدف قاضی از بیان این بحث نیز دفاع از عدل الهی در اِعمال تکلیف بر انسان و تبیین نظام جزا و پاداش و رد نظریۀ جبرگرایی بوده است.
قاضی عبدالجبار با استدلالاتی، بهدنبال اثبات استقلال فعل انسان آزاد از فعل و ارادۀ خداوند است؛ چیزم نیز به دلیل ناسازگاری جبر و ضرورت علّی با مسئولیت اخلاقی، منکر اثرپذیری شخص انسانی از علل و رویدادهای دیگر است.