خلاصة:
معماری همواره به عنوان ابزاری مادی، بیانگر و انتقال دهنده معنا و مفاهیم والای انسانی است که ریشه در اصول، اعتقادات و اندیشه یک قوم دارد. در حقیقت همچون پلی از عالم صورت به جهان معنا برای متجلی نمودن روح هستی گردد. در دنیای پر هرج و مرج امروزی همراه با هزاران ایده و سبک طراحی، پیدا کردن اصول مطلوب بسیار سخت و دشوار است و باعث سردرگمی افراد میشود. یکی از بهترین و مطمئنترین راهها برای استخراج این اصول و استفاده به عنوان دستورالعمل طراحی، تحلیل بناهای قدیمی است. یکی از مسایلی که در معماری امروز به دست فراموشی سپرده شده، اصل سلسله مراتب است. درحالیکه این موضوع به خوبی و به وفور در معماری گذشته استفاده میشده است. سلسله مراتب و ادب حضور در سنت و فرهنگ ایرانی از ارکان اصلی بوده که میتوان تجلی آن را در همه هنرها بهخصوص معماری به منصه ظهور رساند. حال این مقاله در نظر دارد تا با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی و مرور متون تاریخی و ادبی به اثبات اهمیت این موضوع میپردازد. درنهایت تجلی آن را در بنای تاریخی بقعه پیر تاکستان موردبررسی قرار داده است.
ملخص الجهاز:
واکاوي نقش سلسله مراتب در مجموعه هاي فرهنگي-زيارتي با رويکرد ادب حضور؛ نمونه موردي : بقعه پير تاکستان تاريخ دريافت : ٩٩/٠٩/٢٠ الناز اميرزاده دانا١*، جمال الدين مهدينژاد٢ تاريخ پذيرش : ٩٩/١١/٠٤ کد مقاله : ٤٣٦٤٤ چکـيده معماري همواره به عنوان ابزاري مادي ، بيانگر و انتقال دهنده معنا و مفاهيم والاي انساني است که ريشه در اصول ، اعتقادات و انديشه يک قوم دارد.
گاهي صورت يا دريافتي اشراقي ، مکان را کيفي ميکند: نام تو مي رفت و عارفان بشنيدند جمله به رقص آمدند سامع و قائل (سعدي) درک و استنباط عرفاني و نمادين حواس از آيات (به عبارتي آيه شناسي) نيز کيفيت مکان را براي انسان دگرگون ميکند: هر کجا بوي خدا مي آيد خلق بين بي سر و پا مي آيد (مولوي) همچنان که دو نوع برداشت کيفي از نقش جهان نيز ممکن است : نگفتمت که به نقش جهان مشو راضي که نقش بند سراپرده رضات منم (مولوي) و البته فضاي کيفي شده با معيار الهي براي هرکسي تحمل کردني و حتي به ظاهر زيبا نيست ، زاهد از رندي حافظ نکند فهم چه باک و اصولا روح انسان در پي مکان کيفي است : به دو صد بام برآيم به دو صد دام درآيم چه کنم آهوي جانم سر صحراي تو دارد (مولوي) همچنان که بي وجود او، مکان فاقد کيفيت مطلوب است و زيستن تحمل ناپذير ميشود: بالله که شهر بي تو مرا حبس مي شود آوارگي کوه و بيانانم آرزوست (مولوي) زيرا آنچه فضا، دنيا و حيات را شيرين و تحمل پذير ميکند، وجه معنوي و روحاني اشيا و پديده هاست ، نه تجلي مادي و دنيوي آن ها که عوام در پي آن اند: شاهد که در ميانه بود شمع گو مباش خور هست اگر چراغ نباشد منور است ابناي روزگار به صحرا روند و باغ صحرا و باغ زنده دلان کوي دلبر است (سعدي) خلاصه اينکه فضاي زيست و مکان زندگي براي هر گروهي از اهل دل و غير آن ها، ويژگي هايي دارد: گاه مکاني براي يکي نوراني است و براي ديگري ظلماني .