خلاصة:
عشق از اساسیترین موضوعهای شعر فارسی است و انواع زمینی و آسمانی آن در اشعار شاعران مختلف، مضامین عالی و تعابیر زیبایی آفریده است. عشق در آثار غنایی که نویسنده در آن، احساسات و عواطف درونی خود را آشکار میسازد، محوریترین موضوع به شمار میرود. همچنین تجلّی عشق در حماسهها، داستانهای عاشقانة حماسی زیبایی به ادبیات ایران و جهان عرضه کرده است. دارابنامۀ بیغمی، اثری غنایی و دارابنامۀ طرسوسی، اثری حماسی، دو گنجینۀ ارزشمند در عرصۀ ادب پارسی هستند. یکی از سوژههای برجسته در این دو اثر، که در یکی نقش محوری دارد و در دیگری نقشی فرعیتر، عشق است. در واقع، محور اصلی داستان در دارابنامۀ بیغمی وجود عشّاقی است که کنشها و واکنشها، تعاملات، احساسات و افکار آنها، قدرت عشق و نقش آن را در پیشبرد رویدادهای داستان به تصویر میکشد. ویژگیای که در دارابنامۀ طرسوسی کمتر به چشم میخورد. هرچند پژوهشگران ژرفاندیش دربارۀ این دو اثر گرانبها کم و بیش سخن گفتهاند، میدان برای بررسی این دو اثر، از منظر ادبیات تطبیقی و سنجش دوسویۀ مضامین، فراخ است. پژوهش حاضر با روش توصیفی-تحلیلی و مرور بر دارابنامۀ طرسوسی و بیغمی در پی تحلیل و بررسی تطبیقی چگونگی و نوع کاربرد مضمون عشق در این دو اثر گرانبهاست. بنابر نتایج پژوهش حاضر، این آثار دارای مضمونهای مشترکی چون سفر برای وصال معشوق، عاشق شدن در یک نگاه، عشق غیر انسان به انسان و غیره هستند، امّا با وجود داشتن وجوه اشتراک فراوان، به دلیل تعلّق به دو ژانر مختلف ادبی، از سبک بیانی متفاوت بهره میبرند.
ملخص الجهاز:
بنابر نتایج پژوهش حاضر، این آثار دارای مضمونهای مشترکی چون سفر برای وصال معشوق، عاشق شدن در یک نگاه، عشق غیر انسان به انسان هستند، امّا با وجود داشتن وجوه اشتراک فراوان، به دلیل تعلّق به دو ژانر مختلف ادبی، از سبک بیانی متفاوت بهره میبرند.
بیغمی عشق و زیبایی را کاملاً در پیوند با یکدیگر نگاه میدارد و در شرح تمام ماجراهای عاشقانه تکیهای خاص بر زیبایی عاشق و معشوق دارد؛ برای نمونه در توصیف عینالحیات میگوید: «تو گفتی در بهار رخسارش دست فتنه بر ورق گل و بنفشه میساید و یا سنبل تر بر عارض چون نسرین آورده، با آن مهِ روی، مه، روی آن ندیدی که لاف حسن زدی و زهره زَهرۀ آن نداشتی که دعوی جمال کردی (همان:16).
پدر معشوق نیز به دلیل ننگ دانستن بر خود یا ترس از انتقال سلطنت، از چنین وصلتی خودداری میکند: «شاه چین گفت مرا بلای عظیم ناگاه در پیش است از ایرانیان،امّا اگر همۀ ملک من در سر این کار شوند، دوستتر دارم که یک ایرانی را به چشم بینم...
» و «عنطوسیه چون جمال جهانآرای داراب را مشاهده کرد، همان ساعت از خون شوی و اقربا بیزار گشت و دل خود از کینه تهی کرد و به جای درخت کین، نهال مهر او نشاند و لشکر عشق داراب تاختن آورد» (طرسوسی/1، 1389: 103-100) و در پی این دلدادگی ابتدا طمروسیه و سپس عنطوسیه به سراغ زندانبان داراب میروند و با تطمیع او به هزار سکّه، داراب را از بند میرهانند و هر دو با داراب سیزده سالۀ ناآگاه به بستر میروند.