خلاصة:
واژهها، اصطلاحات، تعبیرات، کنایات، ضرب المثلها و عباراتی را که در بین عامّهی مردم در کوچه و بازار رواج دارد، در اصطلاح زبان محاوره میگویند. در آغاز ادب فارسی از آنجا که شعر، ویژهی دربار بود و با نقّادی و ژرف بینی ملک الشعرای دربارها مواجه میشد و برخی از امیران و وزرای آنان، شاعر و نویسنده نیز بودهاند، شعرا سعی در ویرایش کلام داشته و در آرایش سخن، هر چه تمام تر میکوشیدند، طبیعی است که ورود تعبیرات عامیانه در شعر با دقّت و ظرافت خاصی همراه بوده است. شاعر که در بین همین مردم کوچه و بازار عمر خود را سپری میکند، خزانهی اصطلاحات و ضرب المثلهای عامیانه است، از این ابزارها در شعر به فراوانی بهره میگیرد. نگارنده در این تحقیق در پی آن است تا نشان دهد که قدرت بیان خاقانی در پیوند زبان رسمی و محاوره خارق العاده است و جست و جو در دیوان او به منظور یافتن شواهدی که مصداق این ارتباط باشد، ضروری مینماید.
Words, idioms, expressions, proverbs, ironies and the phrases that are commonly used among the public samples of colloquial language from the begining of Persian titeratune, since poem be longed to the court and faced with critiques of laureates and because some emirs and ministers were also poets who looked at poems eritically, for this reason , poets made great effort to edit their poems and tried their best to use eloquen in their works. Naturally, the use of slang colloquial expressions in poem required specid delicacy and exactness. A poet who lives a mong the public and spends his life time with such people is a reper toire of popular idioms and proverbs and is able to use such devices abun dantly in his works. One of the great poets in whose poetical works, we cam abun dantly find colloquial language is khghani sharvani. He employed popular works, compounds and expressions so skifully that most readers are not able to distinguish them at the first glance.
ملخص الجهاز:
اما آن چه به زبان محاوره نزديک تر اسـت ، فهرست وار نقل مي گردد : آينه ( آيينه ) گردان ( = آرايشگر، آبدار، آبده ، حلوايي، حلواگر، ريسمان فروش ، طـبخ گـر، مطبخي، قفلگر، نعل بند ( ي ) : ني ني به بزم عيدي و روز وغاش هست کيخسرو آبدار و سکندر علم برش ( همان ، ٢٢٥ ) تخم پيله است آن به ديباجي سپار زعفران است اين به حلوايي فرست ( همان ٨٢٠ ) برخي از شغل ها در ديوان خاقاني چنان که در تداول عامه شايع است به صورت مخفف به کار رفته است ، مانند : بندار ( بنه دار )، پيلور ( پيله ور ) جوله ( جولاهه ) بندار چون ز ري سوي تبريز مي رسد نان جوين خورد از آن و اکمه زين ( همان ، ٧٩٧ ) در همه طبله ي فلک ، پيلور زمانه را نيست به بخت خصم تو، داروي درد مدبري ( همان ، ٤٣١ ) چون گربه پرخيانت و چون موش نقب زن چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان ( همان ، ٣١٣ ) اضافه کردن اسم شخص به شغل هم ، از موارد کاربرد عاميانه است : بهرام ننگرد به براهام ، چون نظر برخان و خوان لنبک سقا بر افکند ( خاقاني، ١٣٥٧: ١٤٠ ) دقايقي که مرا در سخن به نظم آيد به سر آن نرسد وهم بوعلي دقاق 4 5 ( همان ، ٢٣٦ ) آشنايي خاقاني با زندگي عوام و اصطلاحات روزمره ي آنان و حتي ابزار و وسايل کار اهل حرفه و پيشه از شعرش پيداست .