خلاصة:
مکاشفه از منظر بروندینی یعنی آشکارگی امر مقدس بر مبنای فیض الهی بر انسان که بروندادش تجربۀ عرفانی، وحدت، معرفت و حیاتی نو و دیگر است. بر این اساس، پدیدار مکاشفه را میتوان در سه ضلع؛ یعنی تجلی امر مقدس، انسان و نقش مکاشفه بررسی کرد. ازآنجاکه بنیاد نوشته های روزبهان بقلی و هیلدگارد بینگنی بر شالودۀ تجربیات مکاشفه ای استوار شده، نگارنده در پیِ آن است که انگارۀ مکاشفه را برمبنای سه ضلعِ مکاشفه در میان یافته های عرفانی این دو عارف واکاوی کند. روش مقایسه ای به کاررفته در این پژوهش بهجای بهره بردن از قالبی به نام تشابه و تفاوت (ذاتگرایی و ساختارگرایی)، این است که ابتدا مشخصه های اصلیِ هر ضلع را بررسی میکند، سپس مانند دو آیینه آنها را روبهروی هم قرار می دهد. یافتههای ما نشان می دهد که روزبهان طالب تجربه ای وجودی از خداست و در مکاشفه با خدا مشارکت می جوید؛ درحالیکه هیلدگارد در مکاشفه، به سرّ الهی معرفت مییابد و به عنوان نفر سوم آن را برای جامعۀ مسیحی روایت می کند.
According to phenomenologists of religion, revelation means the manifestation of the sacred based on divine grace to man, the output of which is a spiritual experience, unity, novel recognition, and rebirth. On this basis, the phenomenon of revelation can be studied regarding three aspects: the manifestation of the sacred, man, and the role of revelation. Since the writings of Ruzbihan Baqli and Hildegard of Bingen are based on the experiences of revelation, the researcher seeks to explore the conception of revelation on the basis of the three angles of revelation considering the mystical findings of these two mystics. The comparative method adopted in this study, in place of a framework called similarities and differences (Essentialism and Structuralism), first examines the main characteristics of each angle and then confronts them like two mirrors facing each other. Our findings show that Ruzbihan seeks mystical experience from God and participates in revelation with God; Hildegard, on the other hand, finds knowledge of the divine mystery in revelation and, as the third person, narrates it to the Christian community.
ملخص الجهاز:
درحقيقت عيسي مسيح که از قبل و به عنوان کلمۀ خدا وجود داشت ، با جسم گرفتن و حضور در تاريخ مکاشفۀ عام را تکميل کرده است (تيسن ، بي تا: ٢٠٣) و کتـاب مقـدس ، ثبت اين مکاشفه و پديدار شدن الهي - به صورت عـام و هـم در مفهـوم خـاص آن - اسـت (همان ، ٤٦).
ازجملـه «جايگـاه ادبيات مکاشفه اي در حوزٔە عرفان و تصوف » (گرجـي ، ١٣٨٥)؛ مقالـۀ مختـصري بـا عنـوان «هيلدگارد بينگني در يک نگاه » (عليخاني ، ١٣٨٥) که اقتبـاس و ترجمـه اي اسـت از برخـي قسمت هاي مقدمۀ کتاب اسکيوياس ، به قلم باربارا نيـومن ؛ مقدمـۀ کتـاب کـشف الاسـرار و مکاشفات الانوار (حسيني ، ١٣٩٣) که با استفاده از ديـدگاه ذات گرايـان و سـاخت گرايـاني چون استيون کتز و نيز از منظر اسطوره اي الياده ، مکاشفات روزبهان را بررسي کرده اسـت ؛ «تکرارهاي اساطيري در کشف الاسرار روزبهان بقلي شيرازي » (حسيني و بهمني ، ١٣٩٣) که ابعاد اسطوره اي مکاشفات روزبهان را توصيف و تحليل کرده اسـت ؛ نيـز «تحليـل کـارکرد ذهن روزبهان در صورت بندي تجربه هاي عرفاني او» (کاظمي فر و غلام حسين زاده ، ١٣٩٤) و «کشف و شهود در مشرب عرفاني روزبهان بقلـي » (تمـدن و نـصر اصـفهاني ، ١٣٩٧) کـه نويسندگان در اين مقاله به تقسيم بنـدي مکاشـفات روزبهـان بـه مکاشـفات ذات ، صـفات و افعالي بر مبناي متن کشف الاسرار و مکاشفات الانوار پرداخته اند.