خلاصة:
نگرش هستیشناختی نویسنده از ورای جهان داستانی که بهتصویر میکشد یا براساس مضمونی که بسط میدهد، در حقیقتِ متنی بازتاب مییابد. وانگهی سبک نگارش نویسنده، شیوة شخصیتپردازی و بهویژه روایتپردازی داستان در بازتاب جهانبینی او مؤثر خواهد بود. هدف از این نوشتار بررسی همگنی یا ناهمگنی مضمون هویتی و قالب روایی در داستان سلوک دولتآبادی براساس نظریات روایتشناسی لینتولتی است. این پرسش مطرح میشود که آیا میتوان بین قالب صوری روایی و محتوای داستانی این اثر ارتباطی مؤثری یافت. بهعبارتی آیا حرکتهای سیال، موّاجین و تشویشهای ذهنی نویسنده که در مضامین دهلیزوار رمانهای پیشین دولتآبادی بازتاب یافته (و بهقول خود نویسنده پس از مدتها تراش و سایشها از بیش از هفت خوان گذر کرده تا در سلوک قرار یابد) توانسته است در تطابق و هماهنگی معناداری با شیوههای روایتپردازی این رمان قرار گیرد؟ فرض بر این است که در یک اثر، هم قالب روایی و هم محتوای داستانی میتوانند نحوۀ نگرش شخصی نویسنده به جهان هستی و آدمی را بهنمایش گذارند و اگر سطح مضمونی حاوی تکهشدگیها و شکستگیهای هویتی است، سطح روایی نیز باید متضمن شکست و تلاشی تجربة زیستة نویسنده باشد. نتایج این نوشتار حاکی از آن است که تلاشی هویتی در سطح مضمونی با گسیختگی روایی در تطابق کامل قرار دارد. این گسیختگی تمام ابعاد روایتپردازی چه در سطح وجوه روایی و چه در گونههای روایی نمود یافته و با سطح مضمونی و هویتی رمان همراستاست.
The phenomenological instance of the author is reflected in textual reality via the depicted realm or by the themes developed in the digesis. Indeed, the style of author’s writing, his specific style of characterization and particularly, his very specific narration, play an important role in reflecting his way of looking and being in the world. The purpose of this article is to examine the homogeneity or heterogeneity of identity themes with narrative patterns according to Lintvelt’s narratological theories. The main question that may be raised is whether there may be an effective link between the narrative structure and thematic (identity) content of this work? Do the author's minds fluctuations, negative impulses, and mental anxieties which have been reflected in earlier novels (and according to the author’s own statements they all have been finalized and condensed in Soluk) are able to adapt meaningfully with the narrative patterns of this novel? It is presumed that within a work, both narrative structures and novelistic content contribute synergistically in reflecting the author’s way of being in the world. Saying so, if the thematic level contains identity fractures, or ideological impairment, the novel’s narrative structure should also reflect the author’s phenomenological dissociation Our investigations of the so-called corpora have pointed out a complete compliance between the formal narrative features and the phenomenological/ideological content of the novel. The author’s identity disintegration has thoroughly tinted all narrative aspects of the novel; whether narrative instances or narrative types, all are forming a strong homogeneity between thematic structures&narrative structures.
ملخص الجهاز:
به عبارتي آيا حرکت هاي سيال ، مواجين و تشويش هاي ذهني نويسنده که در مضامين دهليزوار رمان هاي پيشين دولت آبادي بازتاب يافته (و به قول خود نويسنده پس از مدت ها تراش و سايش ها از بيش از هفت خوان گذر کرده تا در سلوک قرار يابد) توانسته است در تطابق و هماهنگي معناداري با شيوه هاي روايت پردازي اين رمان قرار گيرد؟ فرض بر اين است که در يک اثر، هم قالب روايي و هم محتواي داستاني ميتوانند نحوة نگرش شخصي نويسنده به جهان هستي و آدمي را به نمايش گذارند و اگر سطح مضموني حاوي تکه شدگيها و شکستگيهاي هويتي است ، سطح روايي نيز بايد متضمن شکست و تلاشي تجربۀ زيستۀ نويسنده باشد.
لينت ولت با انتخاب شيوة روايت پردازي خاص رمان نشان ميدهد که نويسندة اين اثر، يعني آن ابر، براي شخصيت داستاني اليزابت رولان گسست روايي را ترجيح داده و آن را با تلاشي هويتي همراه کرده است .
گونه هاي روايي در روايت پردازي دنياي داستاني همسان (به تصویر صفحه مراجعه شود) سپس لينت ولت جهت گيري نگاه خواننده را در چهار پايۀ ادراکي ـ رواني، زماني، مکاني و کلامي بررسي ميکند.
البته در اين حالت ، عمق پرسپکتيو روايي از ميزان آگاهي هاي خداگونۀ راوي متن گراي دنياي داستاني ناهمسان ، يعني زماني که راوي برون داستاني سلوک خارج از «همزاد» خود دست به روايت پردازي مي زند، کمتر است .
Paris: Nizet 121 Homogeneity of Identity Disintegration and Narrative Dissociation in Dowlatabadi's Novel Soluk Nosrat Hejazi*1 1.