خلاصة:
نظام واکنشهای کیفری در ایران از هنگام پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، دو دورۀ کاملاً متمایز را تجربه کرده است: نخست بازتولید آیینهای علنی تحمیل رنج در دهۀ اول انقلاب و سپس، برچیده شدن تدریجی آنها از عرصۀ عمومی در دهههای بعدی. اگرچه اقتصاد سیاسی اِعمال قدرت، نقشی بنیادین در بازتولید این آیینهای علنی تحمیل رنج و سپس، کنار رفتن آنها از عرصۀ عمومی داشت، باوجوداین، نمیتوان نقش ساختار انسجام اجتماعی را در این دگرگونیهای قابلتوجه نادیده انگاشت.
پدیداری جامعۀ تکساختی در دهۀ نخست انقلاب زمینه را برای بازتولید نمایشهای عمومی مجازات فراهم آورد. در این زمان، مجازات بیش از هر چیز به مناسکی با تشریفات ویژه میمانست که رسالت آن بازتولید ارزشهای نهفته در بطن جامعۀ تکساختی بود. کارکرد مناسک مجازات در این جامعۀ تکساختی را باید در تداوم حیات ناخودآگاه جمعی انقلابی و نیز، حراست از انسجام اجتماعی یکپارچه جستجو کرد. باوجوداین، در دهههای بعد، بهواسطۀ «شکافهای بین نسلی»، «تعارض میان کنشگران و نیروهای اجتماعی تغییردهندۀ فرهنگ» و نیز، «ناهماهنگی و عدمتعادل میان ساختارهای اجتماعی که فرهنگ در آنها جاریست»، اندک اندک زمینه برای کاهش فراگیری و تقدس ارزشهای تعیینیافته اجتماعی فراهم شد. نتیجۀ این کاهش فراگیری عبارت بود از گذار به جامعۀ چندساختی. البته، تحولات ساختاری قدرت نیز در این جابهجایی بزرگ نقشی قابلتوجه ایفا کردند.
در این جامعۀ چندساختی، اگرچه همچنان نمونههایی معدود از اجرای علنی مجازاتها به وقوع میپیوست، باوجوداین، گویی کارکردهای نمایشهای تحمیل رنج همچون گذشته، دیگر توسط وجدان جمعی درک نمیشد. آیینهای علنی سلب حیات و سایر اشکال رنجدهی، بهتدریج به بدنهایی بدون روح و بیهویت و نیز به نمودی از اِعمال سلطه توسط قدرت مبدل شدند. به همین واسطه، در گذر زمان تا حدود قابلتوجهی، از عرصۀ عمومی برچیده شده و به درون شبکۀ دیوانسالار انتقال یافتند.
From the Islamic revolution penal reactions in Iran has been experienced two completely different periods: first the revival of public display of suffering in the first decade of the revolution and then, elimination of this kind of punishment from public arena in the next decades. Undoubtedly, political economy of power has important role in this penal changes. However, we cannot neglect the role of structure of social solidarity. Birth of single-structured society in the first decade of Islamic revolution paved the way for revival of public punishments. In this time, public display of suffering were like rituals that its role were revival of social values in single-structure society. But, in the following decades, these punishment were not understood by society. Because of it, physical punishments step by step eliminated from public arena and transferred in the bureaucratic system.
ملخص الجهاز:
چگونه مي توان از اين دگرگوني قابل تأمل و البته بسيار سريع در جغرافياي کيفري جامعۀ ايران رمزگشايي کرد؟ چگونه مي توان بازتوليد نمايش هاي علني تحميل رنج در دهۀ نخست انقلاب و سپس ، برچيده شدن آن از عرصۀ عمومي در دهه هاي بعدي را تحليل نمود؟ چگونه مي توان تمايل وصف ناپذير شهروندان انقلابي براي مشارکت در نمايش هاي علني تحميل رنج را تبيين کرد و سرانجام ، چگونه مي توان بي اعتنايي وجدان جمعي به همين پديده را در دهه هاي بعد تحليل نمود؟ براي پاسخ به پرسش هاي پيش گفته مي توان از شيوه هاي مختلف ادراکي بهره گرفت .
اين ساختار تک ساختي ـ مناسکي ، به توليد مجازات مناسک گونه و آييني دامن مي زند؛ بنابراين ، آنچه پديداري واکنش هاي کيفري خشن و علني در دهه نخست انقلاب را به اين رويکرد ادراکي پيوند مي دهد، صرف تحميل رنج نيست ؛ بلکه تشريفات و مناسکي است که مجازات را در يک جامعۀ تک ساختي از رنجي آني به آييني پر از نشانه ها و نمادها بدل مي کند.
٨ اين مناسک هستند که ازطريق شکل دهي به يک ناخودآگاه جمعي ، ارزش هاي موجود در جامعۀ مذکور را به جريان حيات اجتماعي و شخصي تزريق کرده ، هويتي يکپارچه براي جامعه توليد کرده و درنهايت ، از شهروندان فرديت زدايي مي کنند.
فرامرز رفيع پور، توسعه و تضاد؛ کوششي در جهت تحليل انقلاب اسلامي و مسائل اجتماعي ايران (تهران : شرکت سهامي انتشار، ١٣٨٤)، ١٢٥-١٤٦ بنيادهاي پديداري جامعۀ آييني و انسجام اجتماعي مبتني بر مناسک فراگير در ايران را بايد در اعماق تاريخ و درست در جايي که ناخودآگاه جمعي ١٧ ايراني در حال شکل گيري بوده است جستجو کرد.