خلاصة:
یکی از مشکلات فراراهِ واقعگرایی ساختاری هستیشناختی حذفگرا مسألۀ رابطۀ بدون مربوط است: از یکسو، مطابقِ این نوع واقعگرایی، جهان صرفاً از ساختارها و روابط قوام یافته و تهی از اشیاء منفرد است، و از سوی دیگر، مطابق با فهم برآمده از ریاضیات، ساختارها و روابط به اشیاء منفرد بهمثابۀ مربوط تکیه دارند. استیون فرنچ در مقام مدافع این نوع واقعگرایی چنین پاسخ میدهد که فرضِ وابستگی رابطه به مربوط به منبع بازنمایی باز میگردد، در حالیکه واقعگرایی فوق مدعیست که رابطه در هدف بازنمایی موجودی خودایستاست. در این مقاله نشان داده خواهد شد که این پاسخ همراه با نظر وی در مورد معناشناسی جملاتِ ظاهراً ناظر بر اشیاء منفرد نامنسجم است.
The claim that there can be relations without relata, submitted by the radical ontic structural realist, mounts a serious challenge to her: on the one hand, the world is constituted, according to this sort of realism, just by structures and relations, and on the other hand, relations depend, mathematics says, on individual objects as relata. To resolve the problem, Steven French has argued that while the dependency of relations on relata is conceivable concerning the structure associated with the source of representation, radical ontic structural realism assumes the existence of relations devoid of relata regarding the target of representation. In this article, I will argue this solution considered together with his semantics for the sentences that contain terms referring apparently to individual objects seems incoherent.
ملخص الجهاز:
حال پرسش اين است که معناي ساختار در واقع گرايي ساختاري هستيشناختي حذف گرا شبيه به معناي ساختار در کدام نوع ساختارگرايي رياضي است ؟ آيا ساختار در اين نوع واقع گرايي، هم چون ساختارگرايي پيشا شيء، مستقل از سيستم هاي تحقق بخش وجود دارد، يا هم چون ساختارگرايي پسا شيء به آن ها وابسته است ؟ در بخش بعدي، و در برخورد با مسألۀ رابطۀ بدون مربوط ، نسبت اين دو نوع ساختارگرايي را واکاوي خواهيم کرد؛ نسبتي که در نحوة پاسخ فرنچ به اين مسأله تأثيرگذار است .
مطابق اين نقد، که فرنچ آن را بنياديترين ايراد وارد بر برنامۀ ساختارگرايي علمي و رياضي ميداند(١٩٣ :٢٠١٤ French)، مدافعان اين نوع واقع گرايي از يک سو مدعياند که روابط قوام بخش ساختارهاي بنيادي عالم بدون مربوط ، که اشياء منفرد هستند، وجود دارند.
٤٣ مطابق راه حل دوم که از سوي جاناتان بين (٢٠١٣) پيشنهاد شده است ، واقع گراي ساختاري هستيشناختي حذف گرا براي حل مشکل رابطۀ بدون مربوط بايد تعريف نظريه - مجموعه اي از رابطه را کنار گذاشته و به جاي آن معناي نظريه – رسته اي ٤٤ از آن را برگزيند.
باتوجه به اين ميتوان مدعي شد که برخورد بين و لم و ووتريچ با مسألۀ رابطۀ بدون مربوط بر مسيري اشتباه پيش رفته است : آن ها در مورد نسبت ميان رابطه و مربوط در ساختارهاي رياضي بحث ميکنند، در حاليکه واقع گرايي ساختاري هستيشناختي حذف گرا بر خودايستا بودن ساختار فيزيکي تکيه دارد.