خلاصة:
برخی شهروندان با طیکردن روند قانونی، کودکی را به فرزندخواندگی میپذیرند و بدینترتیب خود را متعهد میکنند که نیازهای مادی و معنویاش را تأمین کنند. فرزندخوانده، فرزند حقیقی شخص سرپرست محسوب نمیشود و حتی از اقارب حقیقی او هم نیست. به همین دلیل برخی معتقدند اسباب نفقه مفقود است و شرعاً فرزندخوانده، حقی بر دریافت نفقه از سرپرست خود ندارد. از سوی دیگر، مسلّماً انسانها در سنین کم نیاز دارند که کسی نفقهشان را تأمین کند. قوانین جاری نیز سرپرست را ملزم به انفاق دانسته است؛ لذا در نگاه اولیه به نظر میرسد که بین این حکم قانونی و فقه تعارض وجود دارد. نگارندگان در پژوهش پیش رو، این تعارض را مردود میدانند و با رویکردی فقهیحقوقی و با جمعآوری دادهها از طریق شیوه کتابخانهای، به مبانی استحقاق فرزندخوانده بر دریافت نفقه از سرپرست خود پرداختهاند. در نهایت، تعهد سرپرست را به عنوان منشأ تکلیف او مبنی بر انفاق معرفی میکنند.
Some citizens adopt a child through the legal process, thus committing themselves to providing for their material and spiritual needs. The adopted child is not considered the real child of the guardian and is not even one of his or her real relatives. For this reason, some believe that the means of alimony are missing and that the adopted child has no right to receive alimony from his guardian. On the other hand, man certainly needs someone to provide for him at a young age. Current laws also require the guardian to pay alimony. Therefore, at first glance, it seems that there is a conflict between this legal ruling and jurisprudence. In the present study, the authors reject this conflict. With a jurisprudential and legal approach and by collecting data through the library method, they have addressed the basics of the adopted child's right to receive alimony from his guardian. Finally, the guardian's commitment is introduced as the source of his duty to pay alimony.
ملخص الجهاز:
ممکن است گمان شـود کـه دولـت بـا تأسـيس پرورشـگاه ها و سـازمان هاي تربيتـي و اسـتخدام پرستاران و مددکاران و مربيان متخصص مي تواند تربيـت کودکـان را بـر عهـده گيـرد و بـدون نيـاز بـه خانواده ، آنها را پرورش دهد، اما اين پندار صحيح نيست ؛ زيرا اگر دولت بتواند با به کارگيري ابزارهايي که در اختيار دارد، حتي تمامي احتياجات مادي کودکان را برآورد، در تأمين نيازهاي معنويشان ناتوان خواهد بود؛ زيرا کودکان به محبت نياز دارند و هيچ سـازماني هـر قـدر هـم کـه مجهـز باشـد، ماننـد خانواده نميتواند اين نياز را تأمين کند و هيچ کانوني مانند کـانون خـانواده نميتوانـد تربيـت عـاطفي کودک را عهده دار شود و در رشد عواطف و احساسات و حتي نيروي عقلي طفل نقشي را کـه شايسـته و بايسته است ، ايفا کند.
بدين منظور بايد به اين پرسش ها نيـز پاسـخ دهـيم که : مطابق آموزه هاي شرع مقدس اسلام و همچنين وفق قوانين حاکم بـر نظـام حقـوقي جمهـوري اسلامي ايران ، آيا فرزندخواندگي موجد قرابت است يا خير؟ در هر حال ، چه کسي بايـد نفقـه ايـن اطفال و نوجوانان را تأمين کند؟ در انتهاي پژوهش نيز ضمانت اجراي نفقه اطفال و نوجوانان تحت سرپرستي تبيين خواهد شد.
ماده هاي ١٥ و ١٧ قانون حمايت از کودکان و نوجوانان بيسرپرسـت و بدسرپرسـت ، کـه حـق فرزندخوانده بر دريافت نفقه از سرپرست را به رسميت شناخته ، تأييد شـوراي نگهبـان را بـه دنبـال داشته و اين نهاد موظف به بررسي مشروعيت قوانين مصوب مجلس شـوراي اسـلامي اسـت .