خلاصة:
محققان در ادبیات معاصر خشنودی شغلی را عاملی روانی قلمداد میکنند و آن را نوعی ناسازگاری عاطفی با شغل و شرایط اشتغال میانگارند. بدین معنا که اگر شغل موردنظر لذت مطلوب را برای فرد تامین نماید فرد از شغل خویش راضی خواهد بود و چنانچه شغل موردنظر لذت مطلوب را برای فرد فراهم ننماید، فرد شروع به مذمت خویش نموده و از آن ناراضی خواهد بود. در این روند ما بر آنیم تا ارزش علمی و دستاوردهای کاربردی نظریه های تحول آفرین روند شکل گیری و فراز و فرودهای مرتبط با سیر تکاملی آن را بررسی کنیم و در نهایت تصویر روشنی از ماهیت و ابعاد آن ارائه دهیم.
Researchers in contemporary literature consider job satisfaction as a psychological factor and it is a kind of emotional incompatibility with job and employment conditions. This means that if the desired job provides the desired pleasure for the person, the person will be satisfied with his job, and if the desired job does not provide the desired pleasure for the person, the person will start to condemn himself and will be dissatisfied with it.
In this process, we intend to examine the scientific value and practical achievements of the evolutionary theories of the formation process and the ups and downs associated with its evolution, and finally to provide a clear picture of its nature and dimensions.
ملخص الجهاز:
دلبستگي سازماني از موضوعات تحقيقي جالب رو به رشد مي باشد به عنوان باور خلاصه اي از شغل کنوني تعريف شده است که منجر به عمل مي شود و مي تواند نيازهاي حاضر شخص را برآورده سازد (مانتلر، ٢٠٠٥، گورين ، وورف و فلد، )، تحت تأثير نظريه هاي انگيزشي عمده مانند (هرزبرگ ، ماستر، اسنايدرمن ١٩٥٩ و مازلو، ١٩٥٤ نقل از گورين و ديگران ، )، دل بستگي شخصي در نقش هاي شغلي را به عنوان سطحي از تلاش فرد براي ابراز و شکوفا کردن خود در کار تعريف کرده اند.
لاولر (١٩٦٩) از واژه ي دروني براي توصيف دل بستگي به شغل استفاده مي کند و منظور از آن عبارت ميزاني است که شاغل براي انجام کار خود با توجه به برخي از يادداشت هاي ذهني و با احساس هاي دروني برانگيخته مي شود؛ بنابراين لاولر انگيزش دروني را عبارت از آن مي داند که عزت نفس احساس رشد و چيزهايي از اين قبيل به عملکرد بستگي داشته باشد.
ويژگي هاي افراد دل بسته به شغل فرد دل بسته به شغل به عنوان کسي که به شغلش يک جزء لازم براي تعريف خودش است توصيف مي شود؛ و به همين ترتيب بسياري از نظريه پردازان اين طور فرض کرده اند که اين افراد تلاش اساسي خود را در جهت دستيابي به اهداف سازماني به کار مي برند و کمتر احتمال دارد که شغل خود را ترک کنند.
Keywords Organizational Attachment, Job Satisfaction, Theory Evolution, Government Organizations 1.