خلاصة:
مباحث میانرشتهای در علوم انسانی-اسلامی و بهخصوص از جهت امکان استفاده متون دینی در تحلیل و جامعهشناسی تاریخی، بسیار حائز اهمیت است. پرواضح است که متن بهتنهایی نمیتواند مسیر معرفتافزایی را هموار کند. معرفت تاریخی عملاً بستر بسیاری از معارف دینی را شکل میدهد. دخالت دادن مخاطب متن در تحلیل متن، معمولاً حلقه گمشده دینپژوهی است. تحلیل متن از زاویه انعکاس آن در مخاطب – چه مخاطب زمان صدور و چه مخاطب زمان نقل- تولیدکننده دو فضای متفاوت به نام «مسئلگی» و «تواتر انعکاسی» است. قاعده تقابل، یک قاعده طلایی است که از ارتباط بین این دو ناشی شده است. مفاد این قاعده آن است که مدلول مقام بیان در گزارشهای تاریخی، معمولاً با مدلول فرامقام بیان (در بخشی که ناظر به مقام بیان است) تقابل دارد. بیتوجهی به قاعده تقابل و دخالت ندادن مسئلگی و تواتر در تحلیل گزارشهای تاریخ اسلام، موجب نتیجهگیریهای ناصواب درباره تحلیل تاریخ اجتماعی تمدن اسلامی شده است که در این آسیب، هم پژوهشهای بومی و هم مطالعات خاورشناسان، تا حدودی همداستاناند.
ملخص الجهاز:
برداشت مخاطب امروزين از متنِ متعلق به سدههاي پيشين، تا چه حد ميتواند بدون توجه به برداشت مخاطبان معاصر خود متن و پس از آن و يا مستقل از آن (تفسيرگريز) باشد؟ جايگاه نظر مفسران گذشته، از صحابه و تابعين گرفته تا مفسران قرون مختلف، در درک متن چگونه است و تا چه حد براي متأخران، اعتبار دارد؟ اهميت مخاطب در فهم متن، در ادبيات روايي نيز مغفول نمانده است (روايات من خوطب)؛ چنانکه از نگاه برخي خاورشناسان، بسيار پررنگ معرفي شده است؛ ريپين مينويسد: «بيپرده بگويم محقق امروزي هرگز عرب قرن هفتم ميلادي نخواهد شد؛ بلکه مورخ يا زبانشناس قرن بيستم باقي خواهد ماند» (ريپين، 1392: 35).
دو نکته در اين مورد حائز اهميت است: اول اينکه فضاي بحث، اثبات حجيت شهرت فتوايي به عنوان يک ظن خاص است، نه مطلق حجيت حتي از طريق دليل انسداد؛ دوم اينکه با توجه به تأملات جدي شيخ انصاري درباره دلايل قائلان به حجيت شهرت فتوايي و برخي از عبارات وي، ميتوان برداشت کرد که محل نزاع، ناظر به شهرت در ميان متأخران است (ازجمله اين عبارت شيخ: «بأمکان انعقاد الشهرة في عصر علي فتوي وفي عصر آخر علي فتوي وفي عصر آخر علي خلافها کما يتفق بين القدماء والمتأخرين، فتدبر» (فرائد الاصول، ج1، ص235)) بر اساس اين واکاوي، تکليف نزاع اخباريان و اصوليان در بحث حجيت ظواهر را نبايد فارغ از اين خاستگاه اصلي بررسي کرد و با استناد به دلايلي مانند: هيچگاه در رابطه بين پزشک و بيمار يا فروشنده و خريدار، سخنان طرفين به بهانه عدم حجيت کنار نهاده نميشود؛ يا اينکه مگر ممکن است قرآن معجزه باشد، ولي نتوان به ظاهرش احتجاج کرد.