خلاصة:
علم نحو از علوم نقشآفرین در تفسیر قرآن است. برخی از نحوپژوهان بر این باورند که علم نحو متعارف، از نظر محتوا و روش، از نحوی که در قرآن بهکار رفته و نیز هدف مورد نظرش یعنی کاربست آن در فهم و تفسیر قرآن، منحرف شده است. ازاینرو از اصطلاح جدیدی با عنوان «النحو القرآنی» سخن گفتهاند. در این مقاله دیدگاهها درباره این اصطلاح و کارکردهای متمایز نحو قرآنی، ذیل عناوین «نحو علمی قرآنی»، «نحو تعلیمی قرآنی» و «نحو نص قرآنی» با روش تحلیلی توصیفی بررسی و نقد شده است. نتیجه این پژوهش نشان میدهد که اولا بین قواعد نحوی بهکاررفته در نحو جمله قرآنی و نحو نص قرآنی با قواعد علم نحو متعارف تفاوتی وجود ندارد؛ ثانیا در تفسیر قرآن باید از نحو نص قرآنی استفاده کرد؛ یعنی در مقام تفسیر هر آیهای باید قواعد نحوی بهکاررفته در آن آیه بر اساس معنای آن آیه تعیین گردد تا از تطبیق و تحمیل قواعد نحو تعلیمی بر آیات جلوگیری شود.
ملخص الجهاز:
بهنظر ميرسد كه اين نکته صحيح نيست؛ چون اولاً در بسياري از قواعد نحوي اختلاف وجود دارد (حسن، 1966، ص105)؛ پس اتفاق نظري بين دانشمندان نحوي در آن زمينه وجود ندارد؛ ثانياً استفادة مفسر از قواعد نحو تعليمي در تفسير سبب ميشود که چهبسا او قواعد نحوي را بر آيات تطبيق دهد و تحميل کند؛ چراکه تحليل کلام در مقام تعليم با تحليل آن در مقام نص، مانند تفسير قرآن، شرح حديث و شرح شعر متفاوت است (عبدالراضي، 2008، ص46)؛ ثالثاً قرآن [مقدم و] فوق قواعد نحويان است (حسان، 2010، ص278).
نقد: اولاً تقسيم نحو به نحو قرآني و نحو غير قرآني و ايجاد تقابل ميان اين دو نحو صحيح نيست؛ چراکه نحو غير قرآني بر اساس ديدگاه اين نويسنده، شامل نحو تعليمي و نحو علمي است (همان، ص44) و هر يک از اين دو نحو داراي تعريف و ويژگيها و اهداف خاصي است؛ ازاينرو تفاوت در تعريف و ويژگيها و اهداف وجود دارد؛ اما تقابل وجود ندارد؛ ثانياً وي نحو جملة قرآني را با نحو نص قرآني خلط کرده است؛ چراکه او درصدد مقايسة نحو نص قرآني با نحو تعليمي و نحو علمي است و دو نحو اخير، در مقام بحث دربارة جمله از نظر آموزش قواعد و روش استنباط آن است؛ در اين صورت، اين دو نحو بايد با نحو جملة قرآني مقايسه شوند، نه با نحو نص قرآني، که در مقام بحث دربارة معنا و قصد و دلالتهاي اعراب است؛ ثالثاً نگاه متفاوت به عامل سبب نشده است كه برخي از قواعد بهکاررفته در قرآن، مانند تقديم حال بر ذوالحالي که جار و مجرور است، در نحو قرآني مُجاز، اما در نحو غيرقرآني غيرمُجاز شمرده شود؛ زيرا ابنمالک، که اين نويسنده کتابهاي او را از مصادر نحو قرآني بهشمار نياورده (همان، ص61-64)، اين قاعده را مُجاز دانسته است (عبدالله بن مالک، 2001، ج2، ص253).