ملخص الجهاز:
"خلاصه اینکه،تمام این اعمال یعنی بسط تشبیهات،به مثابهء مقاصدی پیوسته و متوالی برای حصول تأثیر القایی«عاطفهء ساختاری»همچون نوعی عملیات«لفظی»بروز میکند؛تجربهء شاعرانهای که در اثر تجربهء شخصی به متن راه پیدا نکرده بلکه مشخصا خارج از ساختار یا الگوی ویژهء متن خلق شده است.
به اعتقاد این گروه اینان از شیوهای دفاع میکنند که قادر به در نظر گرفتن تغییرات فرهنگی مؤثر بر شکلها و سبکهای ادبی نیست در نقد کهن الگو به پیش نمونهها توجه میشود،یعنی تصاویری فرهنگی که فقط به شکل قطعات یا تمثالهای ناقص که چون جرقههای نور تابیده شده بر دیوارهای غار افلاطون،قابل درک هستند.
چون با در نظر گرفتن معانی و شرایط متغیر معنا به عنوان موضوع تحقیق خود، فراتر از علوم انسانی و اجتماعی عصر،نظیر مطالعات ادبی، فلسفه،تاریخ،زبانشناسی،روانشناسی و انسانشناسی رفتند که تمام این رشتهها از اواخر دههء 1960 مستقیما بر نظریهء ادبی تأثیر گذاشت.
ولی در شیوهء ساختارشکنی تلاش بر این است که روابط اصلی فراتر و فروتر به گونهای سریع و پرشتاب (به تعبیر دریدا)گسترش یابد و افقی معناشناختی در مباحث یعنی امکان وجود هر معنای خاص پدید آید.
سپس به گفتهء دریدا،ساختارشکنی تلاش دارد تا برداشتی او تأویل،ساختار، علامت و نمایش بدون نمایشنامهء از پیش تهیه شده (Free play) -یعنی چیزی که در جستوجوی حقیقت یا منشأیی مستقل از نمایش بدون نمایشنامه و نظم علائم باشد-در مقابل برداشتی دیگر از تفسیر قرار دهد که دیگر متوجه اصل نیست[ولی]نمایش بدون نمایشنامه را تأیید میکند و در تلاش است تا از انسان و انسانگرایی فراتر رود."