خلاصة:
یکی از حوزههای پژوهش در ادبیات تطبیقی مطالعه ارتباط میان ادبیات و سینماست. این پژوهش از منظر ادبیات تطبیقی و با رویکردی بینارشتهای به بررسی چگونگی فرایند اقتباس از داستان "تک درختها" (نوشته هوشنگ مرادی کرمانی) و اقتباس فیلمی این داستان (به کارگردانی سعید ابراهیمی فر) میپردازد. هدف مقاله، بررسی و تحلیل تغییراتی است که در فرایند اقتباس رخ داده است. چارچوب نظری این تحقیق براساس نظریه اقتباسی از لیندا هاچن است. از نظر هاچن اقتباس فرایندی کنشگرانه و معناآفرین است که اقتباسگر در جایگاه خواننده با متن وارد تعامل میشود. برایند این خوانش، تفسیری خلاقانه است که برساخته ذهنیت اقتباسگر است. براین اساس، معیار ارزیابی اقتباس سینمایی، وفاداری نیست. در این مقاله نشان میدهیم چرایی و چگونگی روایت خاص سعید ابراهیمیفر در مقام کارگردان و اقتباسگر، اثری مستقل از داستان "تک درختها"ی مرادی میآفریند که تفاوتهای چشمگیری با متن نوشتاری مبدا دارد.
One of the areas of research in comparative literature is the study of the relationship between literature and cinema. This research analyses the adaptation process of “Lonesome Trees” (by Houshang Moradi Kermani) in its cinematic adaptation (directed by Saeed Ebrahimifar), from the perspective of literary adaptation. The goal of this paper is to study and analyze the changes that have taken place during the adaptation process. The theoretical framework of this research is based on A Theory of Adaptation by Linda Hutcheon. Hutcheon believes that adaptation is an active and meaning making process in which the adapter interacts with the text as a reader. The result of this reading is a creative interpretation which is the product of the adapter’s mindset. Therefore, loyalty is not the evaluation criterion for a cinematic adaptation. In this paper, we demonstrate how and why, as a director and an adaptor, Saeed Ebrahimifar creates a unique narrative independent from Moradi Kermani’s “Lonesome Trees” a work which has significant differences from the original text.
ملخص الجهاز:
داسـتان "تک درخت هـا" هـم ، بـا عبـور از صافـي ذهـن کارگـردان ، از شــيوه روايت گــري و زبــان نويســنده کامــلاً فاصلــه مي گيــرد و بــه لحــن و زبــان کارگــردان ِ نزديــک مي شــود؛ از ايــن رو در تفســيري کــه فيلم ســاز از داســتان «تک درخت هــا» ارائــه مي دهــد صراحــت و ســادگي و طنــزي کــه خــاص قلــم کرمانــي اســت ، بــه فيلــم راه پيــدا نمي کنــد؛ به عنــوان نمونــه ، روايــت طنزگونــه مرادي کرمانــي دربــاره شــعر طولانــي اي کــه روشـن بـراي حکاکـي روي سـنگ قبـرش سـروده و اصـرار فخـري و ايـرج بـراي برگردانـدن نظــر اعضــاي انجمــن و شــوخي اعضــاي انجمــن بــا عليرضــا نــوه روشــن ، از اينکــه قــرار اسـت در آينـده شـاعر شـود، همـه از متـن فيلـم حـذف مي شـود (١٣٤ـ ١٣٧) و جـاي خـود را بــه زبــان اســتعاري و ذهنــي کارگــردان مي دهــد کــه بــه ديدگاهــي سمبوليســتي دلالــت مي کنـد کـه «تـا حـد امـکان بايـد از واقعيـت عينـي ١ دور و بـه واقعيـت ذهنـي ٢ نزديـک شـد» (حسـيني ،١٣٩٤: ٥٦٤).